اسلام شناسی -شمیم یار

بـیا و بـیدارم کـن… بیا و هشیارم کن

بـیا و بـیدارم کـن… بیا و هشیارم کن بـیا و هـمه جـهانیان را از خـواب غـفلت بـیدار کـن … هـمه به خـواب سـنگین جـهل فـرورفته اند و صـدای مظلومان و دل شـکستگان را نـمی شنوند … خـودت بـیا و هـمه مـا را از ایـن کـابوس جـهانی نـجات بده

ادامه نوشته »

سر من ندارد اين سر، غم من ندارد اين دل

سر من ندارد اين سر، غم من ندارد اين دل که به اين سر و به اين دل غم کار و بار دارد ببر از سرم نصيحت ببر از برم گراني نه سرم خرد پذيرد نه دلم قرار دارد سر من پر از جنون و دل من پرست از عشق نه سرم مجال عقل و نه دل اختيار دارد

ادامه نوشته »

ز رويت حاصل عشاق حيراني است حيراني

ز رويت حاصل عشاق حيراني است حيراني از آن زلف و از آن کاکل پريشاني، پريشاني ز بزم عشرت وصلت همه حرمان و نوميدي ز جام شربت هجرت همه خون دل ارزاني ندانستم که مهرويان به عهد خود نميپايند از آن عهد و از آن پيمان پشيماني، پشيماني

ادامه نوشته »

بوي خوش تو هرکه ز باد صبا شنيد

بوي خوش تو هرکه ز باد صبا شنيد از يار آشنا سخن آشنا شنيد اي شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاين گوش بس حکايت شاه و گدا شنيد خوش ميکنم به باده مشکين مشام جان کز دلقپوش صومعه بوي ريا شنيد

ادامه نوشته »