بيابانگردى، رسول (ص) را گفت: (( يا رسول الله!حساب خلق كه كند فردا؟ )) گفت: (( حق تعالى.)) گفت: (( اين حساب، خود كند يا به ديگران واگذارد و آنان از بنده حساب كشند؟ )) رسول (ص) گفت: (( خود كند .)) اعرابى بخنديد . رسول (ص) گفت: (( بخنديدى اى ? اعرابى!)) گفت: (( آرى، كه كريم چون دست …
ادامه نوشته »بایگانی برچسب: كتاب: حكايت پارسايان
71 – اميدهاست
در اخبار آمده است كه يكى از دانشمندان و علماى مذهبى قوم بنى اسرائيل، مردمان را از رحمت خداى تعالى نوميد مىكرد و كار را بر ايشان سخت مىگرفت . هر كه نزد او مىرفت تا راهى براى توبه بيابد، او همه راهها را به روى او مىبست و به وى مىگفت: فقط عذاب را آماده باش. مرد دانشمند مرد …
ادامه نوشته »70 – عيالوارى
يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانىاش گشايش آيد. نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم. ))
ادامه نوشته »69 – به خدا بايد سپرد
يك روز، مردى نزد عمر، خليفه دوم، آمد، در حالى كه كودكى در بغل داشت . عمر گفت: ((سبحان الله!هرگز كس نديدم كه به كسى ماند، چنين كه اين كودك به تو ماند .)) مرد گفت:اى خليفه!اين كودك را عجايب بسيار است . روزى به سفر مىرفتم و مادر اين كودك آبستن بود . گفت: مرا با چنين حالى، تنها …
ادامه نوشته »68 – خوشا به حال هيچ كارهها
عمر، يك روز خواست كه بر جنازهاى نماز كند . مردى پا پيش نهاد و نماز ميت را او خواند . آن گاه چون دفن كردند، دست بر گور وى نهاد و گفت: ((خوشا بر تو كه نه امير بودى و نه وزير و نه سردار و نه خزانه دار و نه بزرگ قوم . )) آن گاه از چشمها …
ادامه نوشته »67 – شير آن است كه خود را بشكند
يكى را در پيش رسول (ص) مى گفتند كه ((وى بسيار نيرومند است .)) گفت: چرا؟ گفتند: با هر كه كشتى گيرد، وى را بيفكند و بر همه كس غالب آيد . رسول (ص) گفت: قوى و مردانه آن كس است كه بر خشم خود غالب آيد، نه آن كه كسى را بر زمين بيفكند . ? سهل دان شيرى …
ادامه نوشته »66 – خشم ابليس
از على بن الحسين (ع) روايت كرده اند كه غلامش را دوبار آواز داد، اما غلام پاسخ نگفت و حاضر نشد . سوم بار ندا داد و غلام حاضر شد . فرمود: ((نشنيدى؟ )) گفت: ((شنيدم .))
ادامه نوشته »65 – نيك خويان
اويس قرنى از كوچهاى مىگذشت و كودكان بر او سنگ مىانداختند . مىگفت: (( بارى اگر سنگ مىاندازيد، سنگهاى خرد اندازيد تا پاى من شكسته نشود كه بر پاى ناسالم نماز نمىتوانم خواند.))
ادامه نوشته »64 – هديه هاى خنده آور
نعيمان انصارى، مزاح بسيار مىكرد . وى را عادت بود كه هرگاه در مدينه ميوه تازهاى مىآوردند، آن را گرفته، نزد رسول الله مىآورد و مىگفت: (( اين هديه است .)) آن گاه چون فروشنده، بهاى ميوهاش را مىخواست، او را نزد رسول الله مىآورد و مىگفت: ((ايشان، ميوه تو را خوردند . بها از ايشان طلب كن . )) …
ادامه نوشته »63 – سخن چينان، بخوانند
در بنى اسرائيل، قحطى افتاد . مردم چارهاى نديدند جز آن كه به خداى رو آورند و باران از او خواهند . چندين بار نماز باران خواندند و از خدا باران خواستند؛ اما هيچ ابرى در آسمان پديدار نشد . موسى (ع) علت را از خداوند پرسيد . وحى آمد كه اى موسى!در ميان شما، سخن چينى است كه دعاى …
ادامه نوشته »