بایگانی برچسب: كتاب : داستانهاى استاد

وحدت اسلامى

سيره متروك و فراموش شده شخص على (ع ) – قولا و عملا – كه از تاريخ زندگى آن حضرت پيداست بهترين درس آموزنده در زمينه وحدت اسلامى است . على (ع ) از اظهار و مطالبه حق خود و شكايت از ربايندگان آن خوددارى نكرد، با كمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامى مانع آن قرار نداد. …

ادامه نوشته »

گريه بر مرده

مى گويند: وقتى كه ((ابوبكر)) مرد، خاندان او و از جمله ((عايشه )) كه دختر ابوبكر و همسر پيغمبر بود گريه و شيون مى كردند. صداى شيون كه از خانه ابوبكر بلند شد، ((عمر)) پيغام داد كه به اين زنها بگوئيد ساكت شوند. ساكت نشدند. دو مرتبه پيغام داد بگوئيد ساكت شوند اگر نه با تازيانه ادبشان مى كنم . …

ادامه نوشته »

رعايت اصول اخلاقى

جنگ صفين شروع شده بود، على (ع ) به ميدان آمد و فرياد زد: – اى معاويه ! چرا اين قدر مسلمانها را به كشتن مى دهى ؟ (به جاى اين كه مردم را به سوى مرگ بفرستى ) خودت به ميدان بيا تا باهم نبرد كنيم . عمرو بن العاص – كه مجسمه شيطنت و رذالت بود، – پس …

ادامه نوشته »

معراج در عاشورا

عصر تاسوعاى 61 هجرى فرا رسيد، لشكر كفر و نفاق به فرماندهى ((عمر سعد)) طبق دستور عبيداللّه زياد، شبانه حمله كردند تا با حسين (ع ) بجنگند. امام حسين (ع )، به برادرش ابوالفضل العباس فرمود:

ادامه نوشته »

عزم شهادت

((حسين عليه السلام ))، در آخر ماه رجب ، كه اوايل حكومت يزيد بود، براى امتناع از بيعت ، از مدينه خارج شد. و چون مكه را حرم امن الهى مى داند و در آنجا امنيت بيشترى وجود دارد و مردم مسلمان ، احترام بيشترى براى آنجا قائل هستند، و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكه ، احترام …

ادامه نوشته »

سياست حسينى

بعد از اينكه ((معاويه )) در نيمه ماه رجب سال شصتم مى ميرد، ((يزيد)) به حاكم مدينه كه از بنى اميه بود، نامه اى مى نويسد و طى آن موت معاويه را اعلام مى كند و مى گويد:

ادامه نوشته »

پيوند با شهيدان

((جابر بن عبداللّه انصارى )) از صحابه پيغمبر اكرم (ص ) و از جوانان اصحاب آن حضرت ، به شمار مى آمده است . وى در جنگ خندق جوانى بوده در حدود شانزده سالگى و تازه بالغ ، در وقت وفات رسول اكرم (ص ) تقريبا بيست و دو سه ساله ، و بنابراين در سنه 61 هجرى ، يعنى …

ادامه نوشته »

معشوق حقيقى

اين داستان راحتى در كتابهاى فلسفى نقل مى كنند كه بعد از اينكه مجنون آن همه شعر و غزل در عشق و فراق ليلى گفت ، يك روز در بيابان ليلى آمد بالاى سر مجنون و صدا زد: – مجنون ! مجنون ! مجنون سرش را بلند كرد و گفت :

ادامه نوشته »

امام صادق(ع) و مراسم حجّ

حديث معروفى است كه خيلى شنيده ايد، ((مالك ابن انس )) مى گويد: من يكبار در خدمت امام صادق (ع ) به سوى مكه مى رفتم ، رسيديم به ((مسجد شجره )) و از آنجا محرم شديم . وقتيكه امام خواست لبيك بگويد و محرم بشود من به چهره او نگاه كردم ديدم رنگ از صورت مباركش پريده مى خواهد …

ادامه نوشته »

تطميع ابوذر

ابوذر تا اواسط دوره عثمان بود. در همان زمانى كه ديگران با پولهاى كلان زندگى مى كردند و جايزه هاى صد هزار دينارى و صد هزار درهمى از خليفه مى گرفتند و جيب هايشان را پر مى كردند و براى خودشان رمه هاى گوسفند درست مى كردند. گله هاى اسب درست مى كردند. غلام ها درست مى كردند. كنيزها درست …

ادامه نوشته »