حديث معروفى است كه خيلى شنيده ايد، ((مالك ابن انس )) مى گويد:
من يكبار در خدمت امام صادق (ع ) به سوى مكه مى رفتم ، رسيديم به ((مسجد شجره )) و از آنجا محرم شديم . وقتيكه امام خواست لبيك بگويد و محرم بشود من به چهره او نگاه كردم ديدم رنگ از صورت مباركش پريده مى خواهد بگويد ولى مثل اينكه صدا در گلويش مى شكند. آنقدر خوف بر او مستولى شده كه نزديك است از مركب به زمين بيفتد. من رفتم جلو فهميدم از خوف خدا است . عرض كردم آقا! بالاخره تكليف است بايد بگوئى ، گفت :
– چه مى گوئى ؟! معناى لبيك اينست كه خدايا من همان بنده اى هستم كه دعوت ترا اجابت كرده ام و اگر در جوابم گفته شود لالبيك ، من چه بكنم ؟(73)