بایگانی برچسب: کتاب : حكايت هاى گلستان سعدى به قلم روان

160.مكافات عمل

160.مكافات عمل در كتابهاى تاليف حكيمان نقل شده : زاييدن كژدم با ساير جانواران فرق دارد. كژدم هنگامى كه در شكم مادرش قرار مى گيرد، آنچه در درون شكم مادر است مى خورد و سپس شكمش را مى درد و بيرون آمده در دشت به راه مى افتد و آن پوستها كه در خانه كژدم است از آثار دريدگى شكم …

ادامه نوشته »

159. از عمل مى پرسند نه از سبب

159. از عمل مى پرسند نه از سبب عرب بيابان نشينى را ديدم كه همواره به پسرش مى گفت : يا بنى انك مسئول يوم القيامة ماذا اكتست ولا يقال بمن انتسبت : از تو در قيامت مى پرسند عملت چيست ؟ نمى پرسند كه پدرت كيست ؟ جامه كعبه را كه مى بوسند او نه از كرم پيله (407) …

ادامه نوشته »

158. توجه به روزى دهنده

158. توجه به روزى دهنده از داناى پيرى شنيدم در نصيحت به يكى از مريدان خود چنين مى گفت : ((اى پسر به همان اندازه كه دل انسان به رزق و روزى تعلق دارد، اگر به روزى دهنده تعلق داشت ، مقام او از مقام فرشتگان بالاتر مى رفت . فراموشت نكرد ايزد در آن حال كه بودى نطفه مدفوق …

ادامه نوشته »

157. درجات شايستگى براى تربيت

157. درجات شايستگى براى تربيت پادشاهى پسر خود را در اختيار يك نفر مربى قرار داد و گفت : ((اين پسر را همان گونه كه پسران خودت را پرورش مى دهى ، تربيت كن . )) مربى با كمال احترام ، دستور شاه را پذيرفت ، و به تربيت پسر پرداخت ، چند سال گذشت آن پسر به جايى نرسيد، …

ادامه نوشته »

156. سر انجام نكبتبار اسرافكار منحرف

156. سر انجام نكبتبار اسرافكار منحرف فقيرزاده اى بر اثر مرگ دو عمويش ، داراى ارث كلان و ثروت بسيار گرديد، او با آن ثروت (باد آورده ) به فسق و انحراف و آلودگى پرداخت و با اسراف و ريخت و پاش زياد، آن ثروت كلان را در راههاى گمراهى ، مصرف مى كرد، به هر گناهى دست مى زد …

ادامه نوشته »

155.معلم خوش اخلاق و بد اخلاق

155.معلم خوش اخلاق و بد اخلاق در سرزمين مغرب (شمال آفريقا) در مكتبخانه اى ، معلمى در ديدم بسيار خشن و ترشروى و تلخ گفتار و خسيس بود، زندگى مسلمانان با ديدار او تباه مى گشت ، قرائن قرآنش ، دل مردم را سياه مى كرد. گروهى از پسر و دختر، به عنوان شاگرد گرفتار جفاى او بودند، نه جراءت …

ادامه نوشته »

154. تاءديب شاهزاده ، توسط آموزگار

154. تاءديب شاهزاده ، توسط آموزگار دانشمندى آموزگار شاهزاده اى بود، و بسيار او را مى زد و رنج مى داد، شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر از آموزگار شكوه كرد. شاه ، آموزگار را طلبيد و به او گفت : ((پسران مردم را آنقدر نمى زنى كه پسرم را مى زنى ، علتش چيست ؟ ))

ادامه نوشته »

153. برترى هنر بر ثروت

153. برترى هنر بر ثروت حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: ((عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است ، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول ، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است ، …

ادامه نوشته »

152. كودن تربيت ناپذير

باب هفتم : در تاءثير تربيت 152. كودن تربيت ناپذير وزيرى داراى پسر كودن و نفهم بود، او را نزد دانشمندى سپرد و سفارش ‍ كرد در تربيت او بكوش تا خردمند گردد. دانشمند مدتها در تربيت او تلاش كرد، ولى او هيچ گونه رشد نكرد، دانشمند براى وزير چنين پيام فرستاد: ((پسرت هرگز عاقل نمى شود، و مرا نيز …

ادامه نوشته »

151. ناتوانى پيرمرد در ازواج با زن جوان

151. ناتوانى پيرمرد در ازواج با زن جوان شنيدم پير كهنسالى در آن سن و سال پيرى مى خواست با زنى ازدواج كند، از يك دختر زيباروى كه گوهر نام داشت خواستگارى كرد، دخترى كه صندوقچه گوهرش از ديده مردم پنهان بود. طبق مراسم عروسى ، داماد به ديدار عروس رفت و به مزاح و خوش طبعى پرداخت ، ولى …

ادامه نوشته »