وقتى بيايى

وقتى بيايى مى بارد از ابر انگبين،  وقتى بيايى مرزى نخواهد ماند در بيمرزى تو بى تو بهارى نيست در تقويم دنيا درشهرشب، آتش به جان نى فتاده ست يعقوب وار از هجر يوسف اشکباريم ناگفته ها بسيار در دل دارم از زخم   گل ميکند روى زمين، وقتى بيايى گم ميشود ديوار چين وقتى بيايى دنيا شود باغ برين …

ادامه نوشته »

صبح فرج

صبح فرج پردهى شب بدَرد،  چهره اگر بگشائى آفتابى ودل منتظران تشنهى توست باقى عشق تويى،  از تو بقا يافته عشق غم دل را بتوان با تو به يک سفره نشست دست تنهاى خليل است ومقابل،  صف پيل نشود قامت پيداى تو را پنهان کرد   قصّه کوتاه شود،  يکسره،  گر باز آئى تا بيايى ودر خيبر شب بگشائى گر …

ادامه نوشته »

کوچ

کوچ وهم ميبارد از آئينى شب جاريمان سفرى تازه فرا روى ره قافله نيست؟! لحظه ها باورشوقى استکه درچشم دويد سرو اين باغ زآسيب تبر، ايمن باد! گفت:اين قافله بايدکه زشب کوچ کند   کيست تا آمده باشد پى دلدارى مان؟! وه چه دلگيرشداين جاده ى تکرارى مان پشت اين پنجره آويخته بيدارى مان جمع عشقيم ونکاهند ز بسيارى مان …

ادامه نوشته »

آتش بزن!

آتش بزن! اينک اين زخم غزل افروز را آتش بزن اينک ازتفسيرداغ،  آيينه ى صحرا تهيست وانشد چشم فلق با زارى وصبر واميد هيزم نمرود بيرحم زمستان گشته ايم اى عروج آواترين رمز شهيدان غيور   ناله ها سردند،  قلب سوزرا آتش بزن خيمه ى دلهاى عشق آموز آتش بزن خانه ى شبهاى يأس اندوزرا آتش بزن اى معطر! دامن …

ادامه نوشته »

مسيح

مسيح ميجوشد از کوير،  سراب بلا، مسيح اين زخمهاى کهنه ى انسان قرن درد اينجا صداقت استکه مصلوب ميشود در سُربى تمامى آيينه سنگ ها روح بزرگ عشق ونجابت! نگاه کن اما هنوز پنجره ها بسته نيستند ميآيد از نجابت حال وهواى عشق سجاده ى ستاره بياور،  اذان بگو ما دل سپرده ايم به آيين آفتاب با اوبه استجابت موعود …

ادامه نوشته »

آغاز چشم تو

آغاز چشم تو اى آخرين اميد،  در شام تار ما روز جداييات،  آتشفشان غم فصل خزان گذشت،  در مُنتهاى درد عاشق ترازتوکيست، اى آفتار محض؟! داغم به سينه ماند،  در انتظار تو تا روز واپسين،  ميماند اى نسيم روزى که ميرسى، ميبينى اى عزيز آغاز چشم تو،  در انتهاى شب   اى روشناى عشق،  اى غمگسار ما صدها شراره زد، …

ادامه نوشته »

فصل شکوفايى

فصل شکوفايى کسى ميآيد از فرداى اين شبهاى يلدايى صداى گامهايش درسکوت کوچه ميپيچد کسى ميآيد ودرکوله بارش عشق وگل دارد صميمى نيستند اين دست هاى تشنه ى دشنه برادرهاى يوسف،  در گريز از قحطى کنعان سيامشقى است از عشق زمينى ـ دفتر شاعر ولى با اين همه کشتى،  به ساحل مى برد ما را دوباره سفره هامان بوى نان …

ادامه نوشته »

امیرالمومنین علی علیهم السلام: تو مراقب آخرتت باش ، دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید

بسم الله الرّحمن الرّحیم اللهم صلیّ علی محمدٍ وآل محمد و عجّل فرجهم أمیرُالمؤمنینَ عَلی عَلیهم السلام: عَلَیکَ بِالآخِرَةِ تَأتِکَ الُّدنیا صاغِرَةً تو مراقب آخرتت باش ، دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می آید غررالحکم ج 2603 ص 144

ادامه نوشته »

تو در راهى…

تو در راهى… به سمت دشتهاى ما سوارانى نميآيند يقين دارم کسى زين پس، مرا با خود نخواهد بُرد تمام دلخوشيهايم نگاه بيقرار توست تو در راهى! ولى ديگر نميدانم ـ همين امروز به جان تو،  تمام لحظه ها حيران ومبهوتند زبانم لال! گويا هيچکس دلواپس ما نيست!   پس از اين بيشه ها ديگر پلنگى را نميزايند اگر فردا …

ادامه نوشته »

سخن امام حسین(ع) به مردم کوفه:

بسم الله الرحمن الرحیم سخن امام حسین(ع) به مردم کوفه: مردم سخنان من اتمام حجت است بر شما و ادای وظیفه و رفع مسٔولیت در پیشگاه خداوند. من به سوی شما نیامدم مگر ، آنگاه که دعوت نامه ها و پیک های شما به سوی من سرازیر شد که نوشتید:ما امام و پیشوا نداریم. دعوت ما را بپذیر و به …

ادامه نوشته »