چرا کلمه مولی به معنای سرپرستی است نه دوست؟

چرا کلمه مولی به معنای سرپرستی است نه دوست؟ در این پست چند دلیل بر این مطلب اقامه می شود که علی رغم ادعای اهل سنت مبنی بر اینکه حدیث غدیر مرادش “مولی” به معنای دوست است ، اتفاقا قرائن بسیار زیادی وجود دارد که اثبات می کند مراد از مولی در حدیث غدیر سرپرست است نه دوست. حال مختصرا …

ادامه نوشته »

اى نسيم ناگهانى خدا

اى نسيم ناگهانى خدا اين کرانه را به نام عشق،  غرق نورکن روبروى اين همه نگاه منتظر بيا عقل را براى درک لحظه هاى انتظار گرچه سالها گذشت وباز هم نيامدى بى تو روزها،  هزار سال پير ميشويم   با اشاره اى پر از ترانه ى غرورکن اى نسيم ناگهانى خدا عبور کن! عاقبت توآشناى جرعه اى شعور کن لااقل …

ادامه نوشته »

آن آسمانى ترين مرد

آن آسمانى ترين مرد پيجيده بوى کبوتر، تا ساحل کهکشانها فانوسها را بچرخان اى ايل چشم انتظارم! دارد ميآيد سوارى، در پيش پايش بهارى تاناکجا جارى است او ـ تا نا کجايى مقدس ـ ايکاش بگذاردآن خوب درلحظه هاى زمستان ميآيد آرى ميآيد،  آن آسمانى ترين مرد   ميبارد – آرى – کبوتر،  ميبارد از آسمانها دارد ميآيد سوارى،  از …

ادامه نوشته »

صبح رعنا

صبح رعنا صد گونه زخم است از تمنّا در نگاهم گرد وغبار قرنها چشم انتظارى است نه،  اين غبار از تازش اسب زمان نيست اين گريه ها چيزى کم از باران ندارد ازپشت اين نه توى ظلمت، يک شب آرى!   کى مينشينى صبح رعنا درنگاهم؟ مثل همين ياد تو پيدا در نگاهم خاکستر دل مانده بر جا،  در نگاهم …

ادامه نوشته »

هجوم بى تو بودنها

هجوم بى تو بودنها من از اين جاده ها پرسيدهام امسال ميآيى مرابا خودازاينجا ميبرى، درهاله اى ازشوق مرا درياب؛ اى نامت سرآغاز شکفتن ها! اگر در چشم هايم حرمت پرواز ميبينى بيا اى آسمانى در هجوم بى تو بودنها کسى شايد نميداند،  ولى من خوب ميدانم تو اى زيباتر از زيباترين صبح خداوندى! توراگم ميکنم؟هرگز!غرورم بيتو بيمعنيست تمام جاده …

ادامه نوشته »

بهار گمشده

بهار گمشده پشت خسته،  کوه ابرى،  آسمان خاکسترى کوله بارازشوق، خالى پاى رفتن، لنگ لنگ دستهايى پينه بسته،  چشمهايى شرمگين باغ،  خلوتگاه پائيز؛ آفتاب اندوهناک چون شبان بيرمه دردشت شب، دلتنگ ما در عزاى لاله ها برسر زنان، خاتون ابر اى بهار گمشده،  چشم تماشا باز کن!   راه در پيش وزمين سردوزمان خاکسترى مثل جنگلهاى بيخورشيد، جان خاکسترى درميان …

ادامه نوشته »

اى آخرين ستاره که تأخير ميکنى

انتظار اى آخرين ستاره که تأخير ميکنى من زود آمدم ـ به يقينيکه خواب رفت ـ اى آخرين ستاره که با خندهاى زلال تنها کجا ـ بهانه ابرى که چشم ماست ـ با من بگو، نرفته به صبح تو ميرسم؟   من زود آمدم،  تو چرا ديرميکنى؟! خوابى که اى نيامده تعبير ميکنى! شب را اسير صبح فراگير ميکنى تنها …

ادامه نوشته »

فتح باب

فتح باب بيا که کوه صبرمن، کف برآب ميشود کبود جنگل غم وصبور زخم بيتوام تو مثل غنچه،  روشني؛ پراز تب شکفتنى زبان سبز آسمان،  نزول وحى چشم تو سخاوت کلام تو،  کليد رمز ورازها بُراق تيز پاى تو،  حرير اوج آسمان به احترام چشم تو،  زمين قيام ميکند دخيل بسته ام به تو دل شکسته را،  بيا! دوباره خنده …

ادامه نوشته »

تو مى آيى

تو مى آيى اگر چه از تو دورم،  از غمت لبريز لبريزم تو با يک قاب قوسين ازحضور عشق سرشارى من از خاکستر بال کبوتر،  بى تو فهميدم چنان ازگريه ام آرامش دريا بههم خورده است (تو ميآيى) پرستوها که برگشتند،  ميگفتند به زير سايه ى چشمت،  اگر روزى بياسايم   بهار مهربان من! ببين! پاييز پاييزم من آن جبريل …

ادامه نوشته »

استغاثه

استغاثه اين جابهار،  بى تو لگدکوب ميشود شهد بهار، سهم ملخهاى آفت است آلوده است فرصت زيتونى زمين تعميد مى دهند گناه قبيله را حتى هواى شهر ورم کرده از شهيد باران بگير!تا نشود خشک، ريشه ها   هرگل به جرم بوى توجاروب ميشود سيب تمام باغچه چوب ميشود تقويم انتظار تو آشوب ميشود عيسى هزار مرتبه مصلوب ميشود! ازکوچه …

ادامه نوشته »