27. آهى كه خرمن هستى ظالمى را خاكستر كرد

27. آهى كه خرمن هستى ظالمى را خاكستر كرد در زمانهاى قديم ، حاكم ظالمى بود كه هيزم كارگرهاى فقير را به بهاى اندك مى خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان مى فروخت . صاحبدلى (يكى از اهل باطن ) از نزديك او عبور كرد و به او گفت : مارى تو كه كرا ببينى بزنى يا …

ادامه نوشته »

26. پاداش زيادتر از براى انسان پرتلاش

26. پاداش زيادتر از براى انسان پرتلاش يكى از شاهان عرب به نزديكانش گفت : ((حقوق ماهانه فلان كس را دو برابر بدهيد، زيرا همواره ملازم درگاه و آماده اجراى فرمان است ، ولى ساير خدمتكاران به لهو و سرگرميهاى باطل اشتغال دارند و در خدمتگذارى سستى مى كنند. ))

ادامه نوشته »

25. نجات وزير نيكوكار به خاطر صداقت و پاكى

25. نجات وزير نيكوكار به خاطر صداقت و پاكى پادشاه ديار زوزن (حدود نيشابور) وزيرى پاك سرشت ، بزرگوار و نيك محضر داشت كه هنگام ملاقات به همگان خدمت مى كرد و در غياب اشخاص ، از آنها به نيكى ياد مى نمود. از قضا روزى كارى از او سر زد كه مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال او …

ادامه نوشته »

24. پرهيز از ستيز با نااهلان

24. پرهيز از ستيز با نااهلان (عمرو ليث صفارى دومين پادشاه خاندان صفارى (265 – 287 ه ق ) برادر يعقوب ليث ، غلامانى داشت ) يكى از غلامانش فرار كرده بود، چند نفر به دنبال او رفتند و او را گرفته ، نزد شاه آوردند. يكى از وزيران شاه كه نسبت به آن غلام سابقه سويى داشت ، به …

ادامه نوشته »

23. نتيجه پناهندگى به خدا و پاداش احسان

23. نتيجه پناهندگى به خدا و پاداش احسان يكى از پادشاهان به بيمارى هولناكى كه نام نبردن آن بيمارى بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گرديد. گروه حكيمان و پزشكان يونان به اتفاق راءى گفتند: چنين بيمارى ، دوا و درمانى ندارد مگر اينكه زهره (كيسه صفرا) يك انسان داراى چنين و چنان صفتى را بياورند (و آن پادشاه …

ادامه نوشته »

22. قصاص روزگار

22. قصاص روزگار فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقير صالحى زد، در آن روز براى آن فقير صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت . سالها از اين ماجرا گذشت تا اينكه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگين شد و دستور داد او را در چاه افكندند. فقير صالح …

ادامه نوشته »

21. كيفر ستمگر مغرور و غافلگير

21. كيفر ستمگر مغرور و غافلگير يكى از وزيران مغرور و غافل ، خانه يكى از افراد ملتش را ويران كرد، بى خبر از سخن حكيمان فرزانه كه گفته اند: آتش سوزان نكند با سپند آنچه كند دود دل دردمند(89)

ادامه نوشته »

20. بنياد ظلم از اندك شروع شود

20. بنياد ظلم از اندك شروع شود روايت كرده اند: براى انوشيروان عادل در شكارگاهى ، گوشت شكارى را كباب كردند، نمك در آنجا نبود، يكى از غلامان به روستايى رفت تا نمك بياورد.انوشيروان به آن غلام گفت : ((نمك را به قيمت روزانه (نه كمتر )خريدارى كن ، تا آيين نادرستى را بنيانگذارى و در نتيجه روستا خراب نگردد.))

ادامه نوشته »

19. تمجيد از سخاوت شاهزاده

19. تمجيد از سخاوت شاهزاده پادشاهى از دنيا رفت و ملك و گنج فراوانى نصيب فرزندش شد، شاهزاده دست كرم و سخاوت گشود و به سپاهيان و ملت ، نعمت فراوان بخشيد: نياسايد مشام از طبله (85) عود بر آتش نه كه چون عنبر ببويد بزرگى بايدت بخشندگى كن كه دانه تا نيفشانى نرود(86)

ادامه نوشته »

18. وساطت براى امر خير و نتيجه گرفتن

18. وساطت براى امر خير و نتيجه گرفتن با چند نفر از سالكان و رهروان راه حق همنشين بودم ، در ظاهر همه آنها با شايستگى آراسته بودند، يكى از بزرگان دولت نسبت به آنها حسن ظن بسيار داشت و حقوق (ماهانه اى ) برايشان تعيين كرده بود به آنها پرداخت مى شد، تا اينكه يكى از آن سالكان ، …

ادامه نوشته »