معما به اسم على خواهى ار نام مقتداى من چشم مفتوح كن براى من . توضيح : چشم به عربى عين مى شود و مفتوح آن (ع ) مى شود و براى من به عربى (لى ) مى شود وقتى (ع ) را به (لى ) اضافه كنيم على مى شود.
ادامه نوشته »معما يا چيستان به نام محمد
معما يا چيستان به نام محمد خم چو نگون گشت يكى قطره ريخت هوش زمدهوش محبت گريخت توضيح : نگون شدن لفظ خم يعنى آن را بر عكس كنيم كه مى شود (مخ ) و قطره اش بريزد يعنى نقطه آن را بر داريم مى شود (مح ) و لفظ (هوش ) كه از كلمه (مدهوش ) برداريم مى شود …
ادامه نوشته »جناس خطى
جناس خطى رجب ز حب رخت رخت بر گرفت و برفت بساط سبزه لگد كوب شو بپاى نشاط تير و تبر ببر ببر پير تيزگر گو تيره كن چنان تبر از تير تيزتر مگو كه اهل تعشق بعشق در مانند دو چشمان تو با دامست يا دامست مرغان را بز نر بر بز نر گر بجهد من چه كنم .
ادامه نوشته »جناس لفظى فارسى از نير صاحب كتاب معادن
جناس لفظى فارسى از نير صاحب كتاب معادن مشو غافل ز زن بل غفلت از او را بيكسوزن كه آرد سر برون چون رشته سبحه ز صد سوزن بزن مردانه دامن بر كمر از تربيت ور نه رود در رشته باريك شر چون رشته در سوزن
ادامه نوشته »جناس لفظى از پدر نير صاحب كتاب معادن
جناس لفظى از پدر نير صاحب كتاب معادن (( ان قى بستاننا نارنجا من جنى نارنجا نارا جنى )) دققت الباب حتى كل متنى فلما كل متنى كلمتنى
ادامه نوشته »از بيژن ترقى
از بيژن ترقى بازآ كه هنوز نيمه جانى باقيست زان كشته بى نشان نشانى باقيست جز دل همه ترك آشنائى كردند اى اشك بيا كه همزمانى باقيست زان پرپر سوز من آهى برخاست گردى ز گذشت كاروانى باقيست آن كشتى اميد من آخر بشكست تنها زسينه باغبانى باقيست دل رفت و ز پيكرم همين بماند زان طائر رفته آشيانى باقيست …
ادامه نوشته »شاعر افغانى
شاعر افغانى من جلوه شباب نديدم بعمر خويش از ديگران حديث جوانى شنيده ام
ادامه نوشته »ابولحسن ورزى
ابولحسن ورزى زندگى قصه تلخى است كه از آغازش بسكه آزرده شدم گوش به پايان دارم
ادامه نوشته »ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم (75) آن گروهى كه بتحقيق زاهل نظرند بود و نابود جهان را به جوى هم نخرند پاك مردان خدا را كه تو بينى بجهان ز سراى دگر و شهر و ديار دگرند قوم باقى طلبان بين كه در اين دار فنا در تعجب شده بر خلق جهان مى نگرند جان فداى ره …
ادامه نوشته »ما شب شد و روز آمد بيدار نگشتيم
ما شب شد و روز آمد بيدار نگشتيم عبرت نگرفتيم ز همسايه كه بگذشت وز خواجه فلان با همه پيرايه بگذشت وز سايه آن كاخ فلك پايه كه بگذشت افسوس بر اين عمر گرانمايه كه بگذشت
ادامه نوشته »