157. درجات شايستگى براى تربيت

157. درجات شايستگى براى تربيت پادشاهى پسر خود را در اختيار يك نفر مربى قرار داد و گفت : ((اين پسر را همان گونه كه پسران خودت را پرورش مى دهى ، تربيت كن . )) مربى با كمال احترام ، دستور شاه را پذيرفت ، و به تربيت پسر پرداخت ، چند سال گذشت آن پسر به جايى نرسيد، …

ادامه نوشته »

156. سر انجام نكبتبار اسرافكار منحرف

156. سر انجام نكبتبار اسرافكار منحرف فقيرزاده اى بر اثر مرگ دو عمويش ، داراى ارث كلان و ثروت بسيار گرديد، او با آن ثروت (باد آورده ) به فسق و انحراف و آلودگى پرداخت و با اسراف و ريخت و پاش زياد، آن ثروت كلان را در راههاى گمراهى ، مصرف مى كرد، به هر گناهى دست مى زد …

ادامه نوشته »

155.معلم خوش اخلاق و بد اخلاق

155.معلم خوش اخلاق و بد اخلاق در سرزمين مغرب (شمال آفريقا) در مكتبخانه اى ، معلمى در ديدم بسيار خشن و ترشروى و تلخ گفتار و خسيس بود، زندگى مسلمانان با ديدار او تباه مى گشت ، قرائن قرآنش ، دل مردم را سياه مى كرد. گروهى از پسر و دختر، به عنوان شاگرد گرفتار جفاى او بودند، نه جراءت …

ادامه نوشته »

154. تاءديب شاهزاده ، توسط آموزگار

154. تاءديب شاهزاده ، توسط آموزگار دانشمندى آموزگار شاهزاده اى بود، و بسيار او را مى زد و رنج مى داد، شاهزاده تاب نياورد و نزد پدر از آموزگار شكوه كرد. شاه ، آموزگار را طلبيد و به او گفت : ((پسران مردم را آنقدر نمى زنى كه پسرم را مى زنى ، علتش چيست ؟ ))

ادامه نوشته »

153. برترى هنر بر ثروت

153. برترى هنر بر ثروت حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: ((عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است ، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول ، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است ، …

ادامه نوشته »

152. كودن تربيت ناپذير

باب هفتم : در تاءثير تربيت 152. كودن تربيت ناپذير وزيرى داراى پسر كودن و نفهم بود، او را نزد دانشمندى سپرد و سفارش ‍ كرد در تربيت او بكوش تا خردمند گردد. دانشمند مدتها در تربيت او تلاش كرد، ولى او هيچ گونه رشد نكرد، دانشمند براى وزير چنين پيام فرستاد: ((پسرت هرگز عاقل نمى شود، و مرا نيز …

ادامه نوشته »

151. ناتوانى پيرمرد در ازواج با زن جوان

151. ناتوانى پيرمرد در ازواج با زن جوان شنيدم پير كهنسالى در آن سن و سال پيرى مى خواست با زنى ازدواج كند، از يك دختر زيباروى كه گوهر نام داشت خواستگارى كرد، دخترى كه صندوقچه گوهرش از ديده مردم پنهان بود. طبق مراسم عروسى ، داماد به ديدار عروس رفت و به مزاح و خوش طبعى پرداخت ، ولى …

ادامه نوشته »

150. متناسب نبودن ازدواج پيرمرد با زن جوان

150. متناسب نبودن ازدواج پيرمرد با زن جوان از پيرمردى پرسيدند: چرا زن نگيرى ؟ جواب داد: ((ازدواج با پيرزنان موجب خوشى نيست .)) به او گفتند: ((با زن جوانى ازدواج كن ، زيرا ثروت مكنت براى اين كار دارى .)) در پاسخ گفت : ((من كه پير هستم ، با پيرزنها الفت و تناسب ندارم ، بنابراين زنى هم …

ادامه نوشته »

149. توانگر بخيل

149. توانگر بخيل ثروتمندى بخيل ، داراى يك پسر بيمار و رنجور بود، خيرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه براى شفاى پسرت ، ختم قرآن كنى ( يكبار قرآن را از آغاز، پايان بخوانى ) با قربانى كنى ، و با ذبح گوسفند و يا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى .

ادامه نوشته »

148. پاسخ مادر دلسوخته به پسر جوانش

148. پاسخ مادر دلسوخته به پسر جوانش يك روز از روى جهل جوانى بر سر مادرم فرياد كشيدم ، خاطرش آزرده شد و در كنجى نشست و در حال گريه گفت : ((مگر خردسالى خود را فراموش ‍ كردى كه درشتى مى كنى ؟!)) چو خوش گفت : زالى به فرزند خويش چو ديدش پلنگ افكن و پيل تن گر …

ادامه نوشته »