مفهوم محبت

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

المستغاث بک يا صاحب الزمان (يا ايها العزيز، مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکيل وتصدق علينا).(1)

اين بار دکر تنها بودم. از ماهها پيش تاب وتب برگزارى جشنهاى ايام نيمه شعبان را نداشتم. در اتاق کوچک دو در سه نماز مغر بو عشاء مى خواندم. شب يازدهم شعبان سال هزار وچهارصد وچهار (بيست ودوم ارديبهشت شصت وسه) بود. بين دو نماز، نظرى به گذشته ام دوختم که در حدود بيست سال گذشته هرگز در چنين شبها وروزها، تنها وبدون برنامه نبوده ام وخيالى آسوده از برنامه هاى پر شور وهيجان به عنوان عرض ارادت به آستان مقدس آن حضرت نداشتم. اما امسال تنها و…، مشغول درس و…. برقى در ذهنم زد که اين بار از طريق کتابت، وظيفه بندگى خود را نسبت به او (سلام الله عليه) انجام دهد. اما در چه موضوعى وبا چه بضاعتى؟ چرا که در تمامى موضوعات، کتابها ومقالات فراوان از بزک ترين محدثان شيعه وسنى نوشته شده اتست. پس، من کيستم که درباره او قلم روى کاغذ گذارم؟ واين بسى بلند پروازى است. اى مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه تست!

بعد در اين انديشه شدم که رحمت آن سرور، عام ومحبت او تام است واز هر کس به اندازه وسعش مى پذيرد، من هم ران ملخى به دربار سليمانى او مى برم، شايد که قبول افتد وبه گوشه چشمى نظر فرمايد. (يا ايها العزيز، مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکيل وتصدق علينا).(2)

بعد از آن، لحظات روحى خوشى پيدا شد وسپس به نظرم آمد تا آنجا که من مى دانم کتابى مستقل در محبت آن حضرت نوشته نشده است. پس، بهتر که اين عنوان را دنبال کنم. اصل عنوان جرقه زد تا روز نيمه شعبان يعنى پنج روز بعد. صبح باز تنها بودم که خاطرات شيرين گذشته ها سخت متاثرم کرد، آنگاه قلم بر کاغذ نهاده چنين نوشتم: پانزدهم شعبان هزار وچهارصد وچهار، ساعت هشت ونيم صبح، قم. به نام مولايم وبه عشق او آغاز مى کنم. مى خواهم در محبت ووصال وفراق او سخن گويم. پس، در کنار سفره مولوديه اش وبا الهام از روح پاک عمه بزرگوارش حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها آغاز مى کنم. مى خواهم خود را در درياى محبت او افکنم واز عمق دل آرزو مى کنم که دل وقلب وفکر وانديشه در اين راه به کار رود. اگر چه محبت سوزنده وگذارنده است، اما شيرين تر که بسوزم وبگدازم واز فيوضات نيمه شعبان بهره گيرم واز عطاياى سرورم برخوردار گرم وبا الهام وکمک از خودش براى خودش رقم زنم، زيرا اگر از او اشارتى نباشد، سخن بى معنى وبى روح است وقلم جرات نوشتن نمى يابد وقلب به تپش نمى افتد. آرى، از دفتر دل سخن مى گويم، اگر چه بسيارى از لطايف آن در قالب الفاظ نمى گنجد. پس، اين نوشته ها نيست مگر نمى از يمى، وپيمانه اى از امواج پر خروش دل. وهمين سخن دل، آئين ودين من است که فرمود: هل الايمان الا الحب والبغض.(3)

آيا ايمان غير از حب وبغض است؟ ونيز:

الدين هو الحب والحب هو الدين.(4)

دين، دوستى است ودوستى دين است. بعد ملاحظه کردم که با اشتغالات فراوان طلبگى نمى توان فراغتى ممتد وپيوسته به دست آورد ويکباره اين مهم را به انجام رسانيد. لذا بر آن شدم که در محافلى نورانى که براى دوستان اهل بيت دارم موضوعات ومباحث را مطرح کنم که هم پخته تر گردد وهم انگيزه بيشترى براى تحقيق ومطالعه باشد. از آن رو، از ايام فاطميه اول همان سال در سخنرانيهاى که پيش مى آمد مباحث را آغاز کردم که حدود دو سال، در سى ودو جلسه مورد بحث قرار گرفت. از آن پس، دوستان با صفا ووفا آنها را از نور پياده کرده، بر روى کاغذ آوردند تا در ماه رمضان سال هزار وچهارصد وهشت نظرى دوباره در آن نموده، از شکل سخنرانى، به صورت تحرير ونوشته اش در آوردم که با کسالت طولانى چند ماهه برخورد کردم وکار تعطيل شد. اين بار با تمام مشکلات موجود، همت وکمک برادران عزيز ايمانى باعث شد که على رغم کسالت طولانى وديگر مشکلات، با شوق بيشتر به کار بپردازم که به خواست خداوند منان وتوجهات حضرت ولى عصر ارواحنا فداه کار آن به پايان رسيد. در اينجا لازم است از تمامى عزيزانى که در پياده کردن نوارها، پاکنويس جزوه وويراستارى آن مرا کمک کردند تشکر فراوان کنم. اجرشان با مولايشان امام عصر عليه السلام. خواننده عزيز! نگارنده به جان مى پذيرد که نوشته او بدون ايراد نيست، چرا که اولين نوشته اين بى بضاعت است. بعلاوه، در موضوع خود بى سابقه است. پس، دوستان به نظر نقادى نگريسته، ايرادت را تذکر فرمايند تا در چاپهاى بعدى اصلاح گردد ان شاء الله. واخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين تهران: مهر 1367 ربيع المولود 1409 سيد حسين حسينى

مقدمات

بسم الله الرحمن الرحيم

صلى الله على بقيه الله فى ارضه

گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟   گر عشق نباشد به چه کار آيد دل؟

کلام در محبت وموجبات آن است ونيز در خواص وآثار اين گوهر گرانبها که بزرگترين وديعه الهى در درون انسانها است. قبل از ورود در اصل مبحث وبه عنوان مقدمه نکاتى را يادآور مى شويم:

مفهوم محبت

اگرچه دريافت حقيقت محبت وعشق براى انسان، وبلکه همه موجودات زنده، وجدانى است اما به رسم نوشتارها مفهوم ومعناى آن را نيز مى آوريم: محبت را به ادراک ملائم با طبع وبغض را به ادراک غير ملائم با طبع تعريف کرده اند، ونيز گفته اند که محبت تابع معرفت وشناخت است وهر چه شناخت بيشتر شود محبت شديدتر خواهد بود.(5)

بنابر اين، هر محبوبى – ولو از يک جهت – ملائم طبع محب خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.