سنخيت درونى وروحى

سنخيت درونى وروحى

يکى ديگر از موجبات محبت، تناسب وسنخيت درونى وروحى است که در بسيار کسان به چشم مى خورد. گاه ديده مى شود که در برخورد اوليه با فردى دلباخته او مى شويم، بدون آن که هيچ سابقه ذهنى وعلت ظاهرى در آن دخالت داشته باشد، واين خود نشانى آشکار بر نوعى الفت روحى ومعنوى است که منشا آن دلباختگى وجذبه مى شود. اين سنخيت روحى ودرونى در احاديث وروايات ما نسبت به امامان بزرگوار سلام الله عليهم، چنين بيان شده است: پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله مى فرمايند: الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف وما تناکر منها اختلف.(13)

ارواح انسانها همچون لشکريانى آماده وصف آرائى شده مى باشند. آن دسته از آنها که ميانشان معارفه وآشنايى بوده، ائتلاف ودوستى دارند وآنهائى که يک ديگر را نمى شناختند، جدا ودور از يک ديگرند.!!! عن ابى عبد الله عليه السلام قال: ان الله خلقنا من عليين وخلق ارواحنا من فوق ذلک وخلق ارواح شيعتنا من عليين وخلق اجسادهم من دون ذلک، فمن اجل ذلک القرابه بيننا وبينهم وقلوبهم تحن الينا.(14)

امام صادق عليه السلام مى فرمايند: خداوند متعال ما را از عوالم عليين آفريد وارواح ما را از عالمى بالاتر از آن خلق نمود وارواح شيعيان ما را از عالم عليين واجساد آنان را از عالمى ما دون آن خلق نموده است. واز اينجا است آن قرابت ونزديکى ميان ما وآنان، که قلوبشان به سوى ما ميل پيدا مى کند. وپر واضح است که به سبب همين سنخيت در اساس خلقت، قلوب مبارک آنان نيز نسبت به شيعيانشان کشش وجذبه دارد، ودر اين داستان عشق نيز چون ديگر داستانهاى پر شور آن، هرگز محبت يک طرفه نيست:

عشق يکسان مى نوازد عاشق ومعشوق را   اين عمل از شمع واز پروانه محسوس است وبس

بنابر آنچه گفته شد، اين حبل المتين محبت که ريشه در اساس خلقت وهمرنگى در فطرت دارد، چونان ريسمانى محکم وناگسستنى، ميان امامان پاک عليهم السلام وشيعيان پاکباخته اتصالى هميشگى مى دهد وناز اينان را به نياز آنان پيوند مى بخشد. ونشانه هايى از اين ناز ونياز وجذب وانجذاب را در ميان بسيارى از احاديث، به وضوح مى توان يافت: عن مسعده بن اليسع قال: قلت لابى عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام: انى والله لاحبک. فاطرق ثم رفع راسه فقال: صدقت يا ابا بشر سل قلبک عما لک فى قلبى من حبک. فقد اعلمنى قلبى عما لى فى قلبک.(15)

مسعده بن اليسع گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: به خدا قسم شما را دوست مى دارم. حضرت مقدارى سرشان را پائين انداختند وپس از لحظاتى سرشان را بلند کردند. (که اين حالت حضرت، خود لطفى دارد. وگويا سيرى در عوالم ديگر نموده واو را ديده اند. (بعد فرمودند: از قلب خود بپرس که دل من نسبت به محبت تو چگونه است؟ (جانا سخن از زبان ما مى گوئى) زيرا همانا دل من از محبت من در قلب تو خبر داده. تو اى ابا بشر! در اظهار محبتت از زبان ما سخن گفتى! اکنون که ما مرورى به عالم درون خويش نموديم، در قلبمان نشان صداقت تو در اظهار ارادت ومحبتت را يافتيم. ما شما را دوست مى داريم وشما به ما عشق مى ورزيد. آرى، بهترين نشان عشق ومحبت پاياپاى، نوعى سنخيت واشتراک در پايه هاى اين بناى رفيع است وهر چه اين سنخيت کمتر باشد، احساس محبت ضعيف تر مى گردد. واز آنجا که ائمه ما سلام الله عليهم پاک ومنزه ومعصوم هستند، در اين داستان تنها ارتکاب گناه از جانب شيعيان، موجب بعد ودورى آنان از ائمه وامام عصر عليهم السلام وحضرت زهرا سلام الله عليها مى گردد، والا از آن جانب جز شوق ومهر ولطف، چيزى سر نمى زند. وهمچنين، حرکت به سوى بندگى خدا وکوشش در کسب درجات ورع وتقوا، سنخيت ما را بيشتر نموده، بر قوت واستحکام اين ريسمان خداوندى مى افزايد. وشايد خود بارها آزموده باشيد، که اگر نيمه شبى در دل سحر با محبوب بى نياز خويش خلوتى داشته ايد وتسبيح وتقديس وعرض نيازى نموده ايد، با تمام وجود، عنايات کريمانه او را دريافته ايد واز صميم قلب احساس کرده ايد که اين بار مولاى محبوبتان امام زمان عليه السلام را بيشتر دوست مى داريد وبا او سنخيت بيشترى يافته ايد. واين همان محبت است که باعث قدس وپاکى مى شود. وپاکى وقدس نيز مشروط بر آن که از طريق راهنمائى ائمه اطهار عليهم السلام باشد، مزيد محبت را سبب خواهد شد، واين همه، از همسانى وائتلاف ارواح ما با آن ذوات پاک ومقدس سرچشمه مى گيرد. وهمين مشابهت در اصل آفرينش وخصوصيات فطرى وروحى، انجذاب وکشش به سوى آنان را ايجاد مى کند. وهر چه، قرب ونزديکى بيشتر باشد، اين دوستى وسنخيت عميق تر است. ولذا مى بينيم که ميان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين عليه السلام نهايت علاقه ودوستى وجود دارد، تا آنجا که قرآن کريم، على عليه السلام را نفس پيامبر صلى الله عليه وآله معرفى مى کند.(16)

واين به خاطر اشتقاق نور وجود على عليه السلام، از نور پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است، آن چنان که خود امام عصر ارواحنا فداه آن هنگام که در سرداب مطهر با خدايش به راز ونياز وسوز وگداز مى پردازد، شيعيان سوخته ودلباخته خود را بقيه گل خويش مى خواند، که اگر چنين نبود، دلباختگى وعشق به آستان مقدس ايشان معنائى نداشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.