حب جمال

حب جمال

ان الله جميل يحب الجمال.(6)

از ديگر علل موجب محبت، جمال وزيبائى است، چرا که انسان فطرتا هر موجود زيبائى را دوست مى دارد وخداوند هم بر اين خواسته فطرى انسان صحه گذارده، وآن را تثبيت نموده است وانسان وجهان ومناظر اطراف وپيرامون او را به زيباترين شکل آفريده وتناسب در اندام آفرينش را آن چنان رعايت نموده وآنسان اين صورتگر ما هر به رنگ آميزى آن پرداخته که تماشاى آن هوش از سر تماشاگران مى ربايد وخود نيز بارها وبارها در آيات کريمه قرآن دامنه کوهساران وکرانه درياها وتابش زيباى ماه وخورشيد وستارگان را توصيف مى کند وبه تذکر اين زيبائيها مى پردازد. زيبا دوستى وجمال خواهى از خواسته هاى مسلم انسان است ومقدار زيادى از کوشش وتوان اين خليفه الهى صرف زيباسازى محيط زندگى اش مى گردد.

به طور کلى، ديدن موجود زيبا وبا طراوت، بنفسه براى انسان لذتبخش است اگر چه نفع ديگرى از آن عايد نگردد. لذا آن هنگام که به منظره زيباى ساحل آرام دريا ويا جنگلى انبوه از درختان سر به فلک کشيده ويا دشتى خرم وپهناور مى نگريم ويا حتى تصويرى از يک جلوه زيباى طبيعت را نظاره مى کنيم، از آن لذت برده، دلشاد مى شويم. واز آنجا که انديشه وفکر انسان در عالم ماده وزيبائى آن محدود نمى شود وزيبائيهاى روحانى ومعنوى را بيشتر ارج مى نهد لذا زيبائى نامتناهى معنوى را از همه چيز بيشتر طالب است، که در هستى نامتناهى احد وصمد وجود دارد که نظيرى در زيبائى وکمالات ندارد (لم يکن له کفوا احد) وسپس هر زيبائى که به آن نزديک تر باشد محبوب تر انسان مى گردد. پس، وجود انسان کامل يعنى حضرت رسالت پناه صلى الله عليه وآله را بيشتر دوست دارد زيرا از نظر سيرت وصورت زيباترين ودلنشين ترين مخلوقات است وفرموده اند از شرايط نبوت ورسالت شخص، سلامتى وتناسب در اندام وزيبائى وجذابيت در چهره وقيافه ظاهرى است. ودر نتيجه، هر شيء زيبائى محبوب انسان است اگر چه نفعى ديگر غير از ادراک آن عايد انسان نگردد. وبه همين دليل فطرى، يکى از موجبات محبت وارادت ما به امام زمانمان سلام الله عليه، همان زيبائى اوست در سيرت وصورت نکويش. همان گونه که متذکر شديم، بشر به طور فطرى به سوى کمال ميل مى کند. زيبائى هم از مطبوع ترين کمالات است که مورد علاقه ذاتى او واقع مى شود، وبدين ترتيب، جمال نورانى ودل آراى آن مولا که جوهره زيبائى وجمال وکان ملاحت وحسن است، مورد دلبستگى شديد انسانهاى پاک ومتقى قرار مى گيرد، چرا که او هماره از کمالات باطنى وزيبائيهاى روحى واخلاقى وطراوت وجمال ظاهرى در حد اعلاى آن برخوردار است.

ختم نموده است خداوندگار   در رخ تو صنعت صورتگرى

در گفته هاى اهل البيت عليهم السلام، خورشيد فروزان جمالش را اين گونه توصيف مى کنند که او در حالى که سالهاى زيادى از عمر شريفش مى گذرد، به چهره مردى حدود چهل سال مى نمايد: ابوصلت هروى مى گويد: به امام رضا عليه السلام عرض کردم: علامتهاى قائم شما در هنگام خروج چيست؟ فرمودند: علامت او اين است که از نظر ساليان عمر، سالخورده، واز نظر طراوت چهره، جوان است، آن سان که در قيافه چهل ساله يا کمتر از آن نشان مى دهد. واز علامتهاى ديگرش اينکه به گذشت زمان پير نمى شود، تا آن هنگام که اجلش فرا رسد.(7)

پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: المهدى من ولدى وجهه کالکوکب الدرى. اللون لون عربى، والجسم جسم اسرائيلى.(8)

مهدى از فرزندان من است که صورتش همچون ستاره درخشان ورنگ او رنگ عربى وجثه اش اسرائيلى (بلند قامت وقوى) مى باشد.!!! عن ابى جعفر الباقر عن ابيه عن جده عليهم السلام قال: قال امير المؤمنين وهو على المنبر: يخرج رجل من ولدى فى آخر الزمان ابيض اللون مشرب بالحمره مبدح البطن عريض الفخذين عظيم مشاش المنکبين بظهره شامتان: شامه على لون جلده وشامه على شبه شامه النبى صلى الله عليه وآله.(9)

امام باقر عليه السلام از پدرش، از جدش از امير المؤمنين عليهم السلام نقل مى کنند که آن حضرت در بالاى منبر فرمودند: در آخر الزمان مردى از فرزندان من ظهور مى کند که رنگ رخسارش سفيد عجين با سرخى است. شکم پهن، رانهاى قوى وشانه هاى بزرگ وقوى دارد. دو خال در پشت دارد که يکى به رنگ پوست وديگرى مانند خال پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم است.!!! پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمودند: مهدى از اولاد من است که داراى پيشانى بلند ونورانى وبينى باريک وبلند با اندکى فرورفتگى در وسط آن مى باشد.!!!(10)

سئل امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام عن صفه المهدى، قال: هو شاب مزبوع حسن الوجه حسن الشعر، يسيل شعره على منکبيه، ونور وجهه يعلو سواتد لحيته وراسه.(11)

از امير المؤمنين عليه السلام نيز در وصف جمال فرزندش مهدى (عليه السلام) سوال شد، ايشان فرمودند: جوانى است با قامت متوسط وزيباروى وزيبا موى. موهاى سرش روى شانه اش ريخته ونور چهره او بر سياهى موى سر وصورتش غلبه مى کند.!!! وورد ايضا فى حليته انه شاب اکحل العينين ارج الحاجبين اقنى الانف کث اللحيه على خده الايمن خال، وعلى يده اليمنى خال.(12)

ونيز در روايت وارد شده است که: مهدى (عليه السلام) جوانى است با چشمهاى مشکى وابروهاى کشيده وکمانى وبينى بلند وباريک ومحاسنى پر، وخالى بر گونه راست وخالى بر دست راست اوست.

قيامت قامت وقامت قيامت

موذن گر ببيند قامتت را

گفتمش گل، رخش دميد که من

گفتمش کيست بنده قد تو

گفتمش کيست بهتر از خورشيد

گفتمش کيست بى خود از غم تو

  قيامت کرده اى اى سر وقامت

به قد قامت بماند تا قيامت

گفتمش غنچه، لب گزيد که من

سرو از باغ سرکشيد که من

پرده از روى خود کشيد که من

گل به تن پيرهن دريد که من

بنابر آنچه گفته شد، نورانيت درونى وعلم وحلم، ومهربانيهاى پدرانه ودلسوزيهاى شفيقانه او، همراه با حلاوت وملاحت چهره نيکويش، هر انسان طالب کمالى را به سوى خود مى خواند ودلباختگان رويش وعاشقان سرگشته کويش را سوخته تر وبيتاب تر مى نمايد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.