محب از حب ذات مى گذرد
وحدت ويگانگى محبوب تا آنجا در جذبه انسان اثر مى گذارد که او تمامى محبوبها را کنار مى گذارد ودر اثر توحيد در عشق وعشق توحيدى، از حب ذات که فطرى اوست، سفر کرده، بدانجا مى رسد که خود را براى محبوب مى خواهد ونه آن که محبوب را براى خويش طلب کند، وفقط محبوب را مى نگرد وتمامى دوستان وجمله دوستيها را بخاطر او دوست مى دارد. پس، حب وبغضها همگى براى محبوب ودر راه او مى شود وهر کجا نظر مى کند روى دل را به سوى محبوب مى بيند وتنها عکس رخ او را نظاره مى کند وجز صداى روح پرورش، صدائى نمى شنود. وغير از چهره نکويش، منظره اى ديگر به منظر چشم نمى کشاند. از اين روى، قرآن کريم، که زبان دين فطرى است، از ابتدا بشر را به محبت خداى نامتناهى مى خواند واو را بدان سوى سوق مى دهد، باشد که چشم وگوش وجان وقلب او را بر غير خدا باز بندد ودريچه جانش را در فضاى لا يتناهى محبت او بگشايد واو را از محبت محبوبهاى محدود ومتناهى دور ساخته، به ساحت قدس سبوح لا يزال وقدوس لم يزل، نزديکش نمايد. ولذا در تعريف مؤمنان که قلبشان سرشار از نور ايمان يار است، مى فرمايد: (والذين آمنوا اشد حبا لله).(26)
آنها که ايمان دارند از نظر محبت به خداوند شديدترند. چرا که محبت، اخلاص وتوحيد را سبب مى شود وآن هنگام است که تمامى حواس ودل وقلب وجان محب از آن محبوب گشته، سراپاى وجودش از او وياد او پر مى شود. ولذا مى گوئيم که يکى از آثار عشق ومحبت، يگانه پرستى ويکتاگزينى است وبايستى گوهر گرانبهاى محبت را تنها نثار محبوبى کرد که از پس آن که چشم وگوش ظاهر را کور وکر نمود، دريچه هاى بصيرت باطنى را به روى چشم دل وگوش جان بگشايد تا از سرچشمه حقايق بى انتهايش بهره ور گردد ودر فضاى لامکان قربش به پرواز در آيد ودر نتيجه با جهان واسرار نهان آن آشنائى هر چه تمامتر بيابد، واين حالت خود پديده اى است که تحقق آن با برخوردارى از نور درونى دوستداران خدا چندان مشکل نخواهد بود، چرا که خود محبوب درباره آنان مى گويد: (وجعلنا له نورا يمشى به فى الناس).(27)
وقرار داديم براى او نورى که با آن در ميان مردم راه مى رود.
يعنى محب با نور محبوب سير وحرکت مى کند. ودر جاى ديگر، همين نور را به حيات طيبه تعبير کرده، مى فرمايد: (من عمل صالحا من ذکر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه).(28)
کسى که عمل صالح انجام دهد، چه مرد باشد وچه زن، اگر ايمان دارد به او حيات پاکيزه عطا مى کنيم. واين حيات طيبه عاشق، همان مشى با نور است که در آيه پيش طرح شده که حيات باقى وابدى وهميشگى وفنا ناپذير مى باشد که برگرفته از نور وحيات ابدى محبوب است.