محبوب ما، هم شمع وهم شاهد

محبوب ما، هم شمع وهم شاهد

محبوب ما از آنجا که از محبوب حقيقى، رنگ پذيرد ونشان ازو دارد، در ميان تمام محبوبها شاخص است واين شاخص بودن وامتياز به سبب زيبائى جمال عالم آراى اوست که کس چون او نمى ماند واو نه تنها شمع است که شاهد نيز هست: (وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء على الناس).(23)

واين چنين شما (اهل بيت عليهم السلام) را امت ميانه رو قرار داديم تا شاهد بر مردم باشيد. ودر شهادت وشاهد بودن سنخيت مطرح مى شود، زيرا شاهد مقياس والگو واصل واسوه هر چيز است طرح قالب والگوست، واز اينجاست که خداوند در خلقت ائمه طاهرين وپيامبر اکرم صلوات الله عليهم اجمعين به خود مباهات مى کند: (انى جاعل فى الارض خليفه).(24)

من در زمين خليفه خواهم گماشت. چرا که اينان الگوهاى کامل انسانيت اند. ودر پرواز بندگى عاشقان، در بلند آسمان ربوبيت، پيامبر بزرگوارمان – که درود خداوند بر او وخاندانش باد – در پيشاپيش طايران بلند پرواز اين آسمان، پرچمدار عبوديت وبندگى است واول نور واول وافد الى الله در صحراى محشر است. پس از او به مصداق الامثل فالامثل، هر آن کس به او نزديک تر باشد، الگو وشاهدى است براى ديگر بندگان: (ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه).(25)

همانا نزديک ترين مردم نسبت به ابراهيم (عليه السلام) پيروان اويند. پس، اولين شاخص ونشان گوياى راه محبت، پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله است، که: (ما ضل صاحبکم وما غوى).(26)

صاحب شما (محمد مصطفى صلى الله عليه وآله) هيچ گاه در ضلالت وگمراهى نبوده است. او در معراج بندگى به قله بلند حبيب اللهى دست يازيده وخود، مشعل فروزان محبت گرديده است. پس، او آشناى اهل محبت وبهترين شاهد مى باشد وفرزندان گرامى وعترت طاهره اش – سلام الله عليهم اجمعين – وآن گاه امت مرحومه اش نيز در طول مقام آن بزرگوار از اين شمارند. در آيه کريمه سوره بقره واژه وسط به کار رفته که معناى معتدل مى دهد که افراط وتفريط را در آن راهى نيست. در نتيجه، عاشق صادق، شمع شاهد خود را که معتدل وبه دور از افراط وتفريط است به ملاک سنخيت با او مى شناسد، که اين سنخيت از اصل آفرينش ونور در خلقت، پرده بر مى دارد. زيرا همه آنان به شهادت کريمه (والذين آمنوا اشد حبا لله).(27)

رنگ شديد دوستى خدا را دارند وشاخصهاى خود را مى شناسند. مثلا امير المؤمنين عليه السلام شاهد والگوست وقسيم الجنه والنار.(28)

ملاک والگوى عشق انبياء عليهم السلام است، خوب خوبان ومحبوب محبوبهاست.

از امير المؤمنين سلام الله عليه در بيان سنخيت خود ومردى از شيعيان چنين نقل شده است: عن ابى عبد الله عليه السلام ان رجلا جاء الى امير المؤمنين عليه السلام وهو مع اصحابه فسلم عليه ثم قال له: انا والله احبک واتولاک، فقال له امير المؤمنين عليه السلام: کذبت. قال: بلى والله انى احبک واتولاک، فکرر ثلاثا، فقال له امير المؤمنين عليه السلام: کذبت، ما انت کما قلت، ان الله خلق الارواح قبل الابدان بالفى عام ثم عرض المحب لنا، فو الله ما رايت روحک فيمن عرض، فاين کنت؟! فسکت الرجل عند ذلک ولم يراجعه. وفى روايه اخرى قال ابو عبد الله عليه السلام: کان فى النار.(29)

مردى خدمت امير المؤمنين عليه السلام رسيد وآن حضرت همراه اصحابش بود، بر آن حضرت سلام کرد وگفت: به خدا من ولايت ومحبت تو را دارم. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: دروغ مى گويى. پرسيد: چرا، به خدا من محبت ودوستى تو را دارم. وتا سه بار تکرار کرد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: دروغ مى گويى، تو چنانکه گويى نيستى. همانا خداوند روحهاى مردم را دو هزار سال پيش از بدنهايشان آفريد وسپس دوستان ما را به ما عرضه کرد. به خدا که من روح تو را در ميان آنها نديدم. پس تو کجا بودى؟! آن گاه مرد ساکت شد وجوابى نگفت. ودر روايت ديگر آمده است که امام صادق فرمودند: او در آتش دوزخ بود. ملاحظه مى کنيد که در روايت فوق، لغت معرفت به کار برده شده که مرتبه اى است بالاتر ودقيق تر از علم، ونيز واژه اولياء که جمع ولى است ومعناى قرب ودوستى بلا فاصله مى دهد. پس، اينان اولياى روحانى اند که نور شناخت وروح محبت را به دوستان خويش تفويض نموده اند واين چنين است که مشهود (شيعه) آن هنگام که بر شاهد (امام عليه السلام) عرضه مى گردد به سرعت شناخته مى شود وشاهد، عيار صدق گفتارش را به درستى محک مى زند. شهادت به آن معنا که ذکر کرديم (گواه وشاهد بودن) تنها به ظاهر وگفتار نيست، بلکه حقيقتى معنوى وروحانى است که اعمال ورفتار او تشعشع وپرتو افکنى مى کند واز اين رو شيعه که قلبش هنر، وصنع على واولاد او عليهم السلام مى باشد، وى را مى شناسند همان سان که هر هنرمندى، از ميان هزاران اثر متشابه ديگر، هنر خود را امتياز مى دهد. نتيجه اينکه جذبه دو طرفه، گوهر شناسى را سبب مى گردد که امير المؤمنين عليه السلام مصداق اتم اين گوهر شناسى است وهر کس به هر اندازه به او نزديک تر شود گوهر شناس تر مى شود واز بوى يار، کوى او را تشخيص مى دهد. يعقوب سوخته عشق يوسف نيز گفت: (انى لأجد ريح يوسف لو لا ان تفندون).(30)

از اين کاروان بوى يوسف را مى يابم، اگر مرا تخطئه نکنيد. وشيعه صادق نيز يعقوب وار، گوهر عشق را مى شناسد، اگر چه ديدگانش به غبار عصيان آلوده باشد، که در اين صورت آن را به آب زلال اشک در رثاى فرزند پاک زهرا – حسين – عليهما السلام شستشو مى دهد تا بهتر وصحيح تر گمشده خويش را ببيند وباز شناسد. آنها خودشان چنين فرمانمان داده اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.