بنده خدا

در مدح استادم آقاى صادقى

در مدح استادم آقاى صادقى همت پاك تو شد مايه اميد ما روح بيان تو داد روح و روانى بما زپايدارى و علم مثال عالم شدى ميان دانشوران فرد معالم شدى از كتب قيمت گشته همه مستفيض وز جلساتت برند هيئت طلاب فيض فضل ((بشارات )) تو گشته به افواه عام خليل و دشمن كنند مدح و رامستدام كرده عجم …

ادامه نوشته »

مدح امام رضا(ع)

مدح امام رضا(ع) اين شعر به در خواست هيئتى از اصفهان سروده شد كه متاءسفانه ناتمام ماند در مشهد شاه رضا با آه و افغان آمديم با دوستان زارى كنان ما از صفاهان آمديم با آه و نالان آمديم شاهنشه آئين توئى ثامن امام دين توئى از بهر ديدارت همه با چشم گريان آمديم با آه و نالان آمديم (( …

ادامه نوشته »

در مدح حضرت حجة

در مدح حضرت حجة يارب آن شمس هدى فخر بشر كى خواهد آمد حامى قرآن و آيين از سفر كى خواهد آمد از فراتش عالمى باشد به غرقاب مذلت آشكارا كن تو او را از نظر كى خواهد آمد صاحب اين دين اسلامست و آيين شرافت حامى و حافظ بر اين از خطر كى خواهد آمد آن امام مسلمين از …

ادامه نوشته »

روز شنبه پانهاد آن دخت رستم در وجود

در سال 1346 شمسى در شهر قم يكى از دوستان كه رستم رستمى نام دارد به حجره من در مدرسه حقانى آمد و گفت خداوند در بعد از ظهر روز شنبه دخترى به من عنايت فرموده كه نامش را زهرا گذاشتم ، شعرى برايم بگو كه همه اين مشخصات در آن باشد و هب عنوان باريخ تولد فرزندم محسوب شود، …

ادامه نوشته »

مبعث خاتم الانبياء

مبعث خاتم الانبياء بيا به طرف چمن كه صبح گلشن رسيد لاله و سنبل شده ز روز روشن پديد نور خداى جهان كرده طلوع از افق دين الهى عيان چو مبعث حق رسيد جمله كروبيان خرم و شادان شده زبعثت حضرتش عرش مزين شده باش تو خندان همى كه روز شادى زسيد زلطف حق بر جهان رسول هادى رسيد(167)  

ادامه نوشته »

عيد سعيد غدير خم

عيد سعيد غدير خم تاج امامت شد عيان بر راءس شاه مؤ منان اندر هواى سوزناك در زير شمس تابناك گرد پيمبر همچو شمع جمله صحابه گشته جمع در نزد آن خم غدير بر مخبر رب قدير آمد ندا از جبرئيل از گفته رب جليل كى هادى امت رسان امر مرا بر مؤ منان بايد نمائى جانشين بعد خودت آن …

ادامه نوشته »

مناجات با خدا

مناجات با خدا نيمه شب درد خود را باخدا آغاز كن سر برآور تو زخواب آنگه ندارا ساز كن گر ترا باشد غم و اندوه و گريان از گناه درد خود را در سحر باآن طبيب راز كن گر بخواهى حاجت دنيا و عقبى را از او يك نوائى نيمه شب با محروم آن راز كن گو خدايا بنده مسكينم …

ادامه نوشته »

مثنوى

مثنوى روزگارى در پى كسب كمال عمر خود كردم تلف با صد ملال روز و شب فكر هواى دل كنم خويش را از حق همى غافل كنم نور قلبم شد مبدل بر سياه در معاصى عمر خود كردم تباه مى كنم هردم بسوى خود خطاب احمدى تاكى تو باشى غرق خواب روح خود را كن مصفا از گناه تا كه …

ادامه نوشته »

مذمت رباخوارى

مذمت رباخوارى لعن احمد در ربا باشد به پنج آكل و موكل كه خود را داده رنج و ان سه ملعون دگر باشد همى شاهدين و كاتب و آن يا اخى (165)  

ادامه نوشته »

در جواب نامه اى كه نوشته بود تو به ياد من نيستى

در جواب نامه اى كه نوشته بود تو به ياد من نيستى گر در سفر و غربت و تنها باشم يا در وطنم بروز شبها باشم از ياد شما دلم نباشد خالى گرچه بنجف در بر طاها باشم اكنون كه نجف در بر مولى باشم در نزد رخ گوهر والا باشم بهتر بود از براى من علم م عمل تا …

ادامه نوشته »