بنده خدا

53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود

53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم ، سر بر زمين نهادم تا بخوابم ، به ساربان گفتم دست از من بردار. پاى مسكين پياده چند رود؟ كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172) تا شود جسم فربهى لاغر لاغرى مرده باشد از سختى

ادامه نوشته »

52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده

52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده در مسجد جمعه شهر بعلبك (از شهرهاى شام ) بودم .يك روز چند كلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى كه در آنجا بودند، مى گفتم ، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصيرت يافتم كه آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند كه در …

ادامه نوشته »

51. دو حالت عارفان وارسته

  51. دو حالت عارفان وارسته يكى از عرفان و صالحان سرزمين لبنان (كوهى در شام نزديك جبل عامل ) كه در ميان عرب به مقامات عالى و داراى كرامات و كارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، كنار حوض كلاسه رفت تا وضو بگيرد، ناگاه پايش لغزيد و به داخل آب افتاد و با رنج بسيار …

ادامه نوشته »

50. من آنم كه خود مى دانم

50. من آنم كه خود مى دانم يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.) شخصم (162) به چشم عالميان خوب منظر است وز خبث باطنم …

ادامه نوشته »

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است به خاطرم هست كه در دوران كودكى ، بسيار عبادت مى كردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم . در زهد و پرهيز جديت داشتم . يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى خواندم ، ولى گروهى در كنار ما خوابيده …

ادامه نوشته »

48. زاهد دغلباز

48. زاهد دغلباز زاهدنمايى مهمان پادشاه شد، وقتى كه غذا آوردند، كمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى كه مشغول نماز شد، بيش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نيكى شاه به او بيفزايد.

ادامه نوشته »

47. دورى از سالوسان خوش نما

47. دورى از سالوسان خوش نما چندتن از رهروان همدل و همدم سير و سياحت كه شريك غم و شادى همديگر بودند، براى سفر حركت كردند. من از آنها خواستم كه مرا نيز رفيق شفيق همراه خود كنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نكردند، پرسيدم : ((چرا موافقت نمى كنيد؟! از اخلاق پسنديده بزرگان بعيد است …

ادامه نوشته »

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل سارقى براى دزدى به خانه يكى از پارسايان رفت ، هر چه جستجو كرد چيزى در آنجا نيافت . دلتنگ و رنجيده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گليمى را كه بر روى آن خوابيده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنيدم كه مردان راه …

ادامه نوشته »

45. مناجات عبدالقادر

45. مناجات عبدالقادر عبدالقادر گيلانى (146) را در كنار كعبه ديدند، صورتش را بر روى ريگ زمين نهاده بود و چنين مى گفت : خدايا! مرا ببخش و اگر سزاوار عذاب هستم ، مرا در قيامت نابينا محشور كن تا در برابر نيكان شرمسار نگردم . روى بر خاك عجز مى گويم هر سحرگه كه باد مى آيد اى كه …

ادامه نوشته »

44. مناجات پارساى آگاه

44. مناجات پارساى آگاه پارسايى را ديدم كه سر درگاه خدا (كعبه ) مى ماليد و چنين مناجات مى كرد: يا غفور و يا رحيم – تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟ (يعنى اى بخشنده مهربان ! تو آگاهى از آن كس كه بسيار ستمكار و نادان است چه كارى ساخته است ؟ )(144) عذر قصير خدمت …

ادامه نوشته »