سال هشتم هجرى جنگ موته پيش آمد وقتى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سپاه مسلمين را عرض داد سه هزار مرد جنگى بودند: علم را بدست جعفر بن ابيطالب سپرد و او را سپهدار نمود. فرمود اگر براى جعفر پيش آمدى شد علم را زيد بن حارثه بردارد، او نيز اگر دچار حادثه اى گشت پرچم …
ادامه نوشته »بنده خدا
زن شجاع
ام حبييه دختر ابوسفيان ابتدا زن عبدالله بن جحش بود و رمله نام داشت زن و شوهر با هم مسلمان شدند. از عبدالله دخترى آورد كه او را حبيبه نام گذاشت از اينرو به ام حبيبه كنيه گرفت . ام حبيبه با شوهر خود به حبشه مهاجرت كرد عبدالله در آنجا مرتد شده نصرانى گرديد و با ارتداد از دنيا …
ادامه نوشته »عمارياسر
ياسر پدر عمار با دو برادر خود بنام حارث و مالك بجستجوى برادر ديگرشان وارد مكه شدند، پس از چندى مالك و حارث به يمن مراجعت نمودند ولى ياسر در مكه ماند و با ابوحذيقة بن مغيره كه از طايفه بنى مخزوم بود هم يوگند شد تا كنيز او را كه سميه نام داشت به ازدواج خويش در آورد. …
ادامه نوشته »مقاومت مسلمانان
در جنگ احد سپاه مسلمين تلفات فراوان داد. علاوه بر اينكه هفتاد نفر شهيد شدند عده بسيارى نيز جراحت يافتند. مشركين وقتى مقدارى راه بطرف مكه پيمودند از بر گشتن خود پشيمان شدند ابوسفيان گفت مردى كرديم و مردان دلير محمد را از پاى درآورديم ولى بمقصود نرسيره بر گشتيم ، بهتر اينست كه قبل از فرصت يافتن مسلمين براى …
ادامه نوشته »پيامبر بسلامت باشد
پس از پايان جنگ احد و بازگشت پيغمبر(ص ) بطرف مدينه ، مرد و زن از هر قبيله بر سر راه آمده بودند و بر سلامتى پيغمبر(ص ) خداى را سپاسگزارى ميكردند. ا
ادامه نوشته »صبر جميل مومن
حضرت موسى عليه السلام عصاى خود را بزمين انداخت ، آنچه سحره براى غلبه بر او تهيه ديده بودند بيكار بلعيد، آنگاه عصا را از زمين برداشت بحالت اوليه خود برگشت . ساحران داستان عصا را به رئيس خود كه مردى نابينا گفتند پرسيد بينيد هيچ اثرى از ريسمانها و چوب دستيهاى ما باقيمانده و پس از بلعيدن بصورت اوليه …
ادامه نوشته »خشم را مهار كنيد
امام سجاد عليه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در كنار جمعيت ايستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زين العابدين عليه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس آنكه رفت ، بحضار محضر فرمود:
ادامه نوشته »امانت
دانشمند معظم جناب مقدس اردبيلى بسيار اتفاق ميافتاد كه از نجف اشرف بكاظمين مشرف ميشد و اين مسافت را هميشه باالاغ يا مركب ديگرى ميپيمود. در يكى از اوقات مردى خدمت ايشان رسيد و در خواست كرد اين نامه را در كاظمين بشخصى برسانند مولى مال سوارى كرايه كرده بود و صاحب آن مال در آنجا نبود تا اجازه بگيرد …
ادامه نوشته »شير درنده
شيخ ابى حازم ابن عبدالغفار گفت من و ابراهيم ادهم وارد كوفه شديم در زمان منصور دوانيقى جعفر بن محمد عليه السلام پيش از ما وارد شده بود روزيكه حضرت صادق عليه السلام براى بازگشتن بمدينه از كوفه خارج مى شد علماء و ارباب دانش او را مشايعت كردند و در ميان مشايعت كنندگان ابن ثورى و ابراهيم ادهم جلوتر …
ادامه نوشته »اين علاقه چگونه توبه كرد
حنان ابن سدير گفت يزيد بن خليفه از قبيله بنى حارث ابن كعب بود، گفت در مدينه خدمت حضرت صادق (ع ) رسيديم پس از عرض سلام و نشستن عرض كردم من مردى از طايفه بنى حارث ابن كعبم خداوند مرا بدوستى ما هدايت يافتى با اينكه بخدا سوگند در ميان بنى حارث بن كعب دوستى ما كم است .
ادامه نوشته »