اسلام شناسی -شمیم یار

بر نِی، سرِ حسین به‌دستِ سواره‌ای

بر نِی، سرِ حسین به‌دستِ سواره‌ای گاهی کند به محملِ زینب نظاره‌ای آنجا نشسته، غم‌زده، طفلی سه‌ساله است رنگِ پریده‌اش ز غمِ دل، اشاره‌ای ترسان گرفته دامنِ زینب که: عمه‌جان! دریایِ غم مگر که ندارد کناره‌ای؟! از آفتاب، لاله‌صفت چهره سوخته داغِ دلش مگو که ندارد شماره‌ای نیلی رُخَش ز سیلی و پایَش پُر آبله مجروح، گوش او ز پِیِ …

ادامه نوشته »

✅ آینه از فرط تجلی شکست!

✅ آینه از فرط تجلی شکست! قـطــره کـجـــا، راه بــه دریــا بــَرد؟ اسـم کـجا پی به مسمّی برد؟ هستی ظل بسته به نورست، نور سایه کـه بـی نـور نـدارد ظـهـور تا که زدم غـوطه به دریای فکر تـا بـه کـف آرم دُرِ نایاب بکر هــاتــفـی از عالم لاهــوتــیـان آمـد و رو کـرد بــه نـاسـوتــیــان گــفــت: خـداونــد عـلـیـم و غفور قصد …

ادامه نوشته »