از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي با ترنم با ترانه با سروش سبز آب از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
ادامه نوشته »اسلام شناسی -شمیم یار
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ برعکس چشمهايم چشمي صبور داري از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
ادامه نوشته »اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي اي آنکه در حجابت درياي نور داري
ادامه نوشته »مردم ديده به هر سو نگرانند هنوز
مردم ديده به هر سو نگرانند هنوز چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز لالهها، شعله كش از سينه داغند به دشت در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز
ادامه نوشته »شب به سحر رساندهام، ديده به ره نشاندهام
شب به سحر رساندهام، ديده به ره نشاندهام گوش به زنگ ماندهام، جمعه عهد بسته را اين دل صاف، كم كمك شدهست، سطحى از تَرك آه! شكستهتر مخواه آينه شكسته را
ادامه نوشته »نمي وزد به جهان، خشم استخوانمردي
نمي وزد به جهان، خشم استخوانمردي و اين جهان ستمستان ناجوانمردي است خدا كند تو بتابي، عدالت موعود (عج) كه فصل روشن تو، فصل خوب همدردي است
ادامه نوشته »گردش به باغ بهرتماشاي گل بود
گردش به باغ بهرتماشاي گل بود گلهاي باغ را نبود رنگ و بوي تو همچون مسيح جان به تن مردگان دهد گر بگذرد نسيم سحرگه ز كوي تو
ادامه نوشته »خورشيد چهره ات چو نهان شد زچشم خلق
خورشيد چهره ات چو نهان شد زچشم خلق شد روزشان سياه از اين غم چو موي تو دامن پر از ستاره كنم شب ز اشك چشم چون بنگرم به ماه و كنم ياد روي تو
ادامه نوشته »دركوي دوستْ فصل جواني به سر رسيد
دركوي دوستْ فصل جواني به سر رسيد بايد چه كرد اين همه جور زمانه است امواج حُسن دوست چو درياي بيكران اين مستِ تشنه كامْ غمش در كرانه است
ادامه نوشته »در صيد عارفان و ز هستي رميدگان
در صيد عارفان و ز هستي رميدگان زلفت چو دام و خال لبت، همچو دانه است اندر وصال روي تو اي شمس تابناك اشكم چو سيل جانب دريا روانه است
ادامه نوشته »