اسلام شناسی -شمیم یار

به ذهن شب زده من ظهورکن مهتاب ز دشت تیره ظلمت عبورکن مهتاب دلم گرفته، نگارم، ببین که تاریکم  به خاطر دل عاشق، ظهورکن مهتاب . . . ——

رفتم سوی دریا تو نبودی که ببینی چشمم به طلب، ناله کنان غرق تمناست یعقوبترین چشم جهان قسمت من باد چون یوسف گمگشته من یوسف زهراست.

بی مهر رخت،مرا نور نمانده است و ز عمر مرا،جز شب دیجور نماندست صبر است مرا چاره ی هجران تو لیکن چون صبر توان کرد! که مقدور نماندست

جمعه به جمعه چشم ما منتظر نگاه تو کاش که عاقبت شویم یک نفر از سپاه تو

در کربلا؟ مدینه؟ کجا گریه می کنی آقای بی نشانه شب های جمعه ام انگار بی مقدمه کرب و بلاییم وقتی گدای خانه شب های جمعه ام از سفره حسین بلندم نکن که من محتاج آب و دانه شب های جمعه ام.

هر هفته التماس تو را دارم از خدا با ناله شبانه شب های جمعه ام سنگینی گناه مرا می کشد به دوش دریای عفو شانه شب های جمعه ام عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان نجوای عاشقانه شب های جمعه ام

خدایا تا به کی هجران مهدی (عج) به دستم حسرت دامان مهدی (عج) الهی هر بلا از حضرتش دور الهی من بلاگردان مهدی (عج)

امشب دلم از آمدنت سرشار است فانوس به دست کوچه دیدار است آنگونه تو را در انتظارم که اگر این چشم بخوابد آن یکی بیدار است .

تو ای صفای ضمیرم چرا نمیایی چرا بهانه نگیرم چرا نمیایی اگر حجاب ظهورت حضور پست من است خدا کند که بمیرم چرا نمیایی

چِــقدر تلــخ میـــشود شب هایم وقتی میــبینم که چطور بی خیال تو راحت میخوابم و بی خیالِ تمامِ بودن و آمدنت شده ام . .! پیر شدیم آقا بیا!!