لطيفه62

لطيفه بهاء الواعظين معرف مى گويد: در ابتداى مشروطه به خانه اى رفتم پيرزن و دختر جوانى در آنجا بودند، پيرزن پرسيد: منظور از مشروطيت چيست ؟ گفتم : قوانين جديد گفت : مثلا چه چيزى جديدى ؟ من شوخيم گرفت گفتم : مثلا دختران جوان را به پير مردان دهند و زنان پير را به جوانان ، دخترش گفت …

ادامه نوشته »

لطيفه61

لطيفه قاضى در محكمه از متهم پرسيد: خواندن و نوشتن ميدانى ؟ متهم جواب داد: خواندن را خير ولى مى توانم بنويسم ! قاضى گفت : بسيار خوب چند كلمه اى بنويس ببنيم ، متهم خطهاى روى كاغذ كشيد و گفت ، بفرمائيد آقا اين نمونه خط من است ، قاضى پرسيد اينها چيست كه تو نوشته اى اينكه چيزى …

ادامه نوشته »

لطيفه60

لطيفه به يك قزوينى كه همسرش را در شب زياد كتك مى زد گفتند: چرا زنت را زياد مى زنى ، گفت : براى اينكه مى خواهم با من قهر كند و پشتش را به من كند

ادامه نوشته »

در سال 1367 شمسى كه در خشت بوشهر براى تبليغ رفته بودم اين اشعار را سرودم .

در سال 1367 شمسى كه در خشت بوشهر براى تبليغ رفته بودم اين اشعار را سرودم . اندر اين خشت خراب بى طپش واى جغدى هم نمى آيد بگوش مردمانش بس سليمند و شريف چشمه سارش همچو رودى در خروش چون نسيم صبحگاهان مى وزد نخلهايش مى شوند پر جنب و جوش در سحرگاهان از آن جاى حزين واى بلبلها …

ادامه نوشته »

انتخاب دوست

انتخاب دوست دوستى كم كن تو با اشخاص دون تا كه پاى از منجلاب آرى برون روتو غزلت بهر خود گيراى جوان تا كه سالم ماندت جسم و روان وه چه آلام و ستمها ديده ام وه چه آزار و محنها ديده ام گر رفيقى با توگردد مهربان زان حذر كن تا كه برنارى زيان روصديقى بهر خود پيدا بكن …

ادامه نوشته »

درباره حجيت خبر واحد

درباره حجيت خبر واحد (( هل خبر الواحد حجة ترى اثبتها بعض و بعض انكرا حجتة على مقدمات خذها اليك فى الكلام الاتى اولها صدوره عن حجة حتى يكون لك ذاك حجة ثانيها صدوره مبينا لحكم شرع الله يقضى معلنا ثالثها يكون ما ادعاه دال على الحكم الذى اقتضاه (170) ))  

ادامه نوشته »

در مدح استادم آقاى صادقى

در مدح استادم آقاى صادقى همت پاك تو شد مايه اميد ما روح بيان تو داد روح و روانى بما زپايدارى و علم مثال عالم شدى ميان دانشوران فرد معالم شدى از كتب قيمت گشته همه مستفيض وز جلساتت برند هيئت طلاب فيض فضل ((بشارات )) تو گشته به افواه عام خليل و دشمن كنند مدح و رامستدام كرده عجم …

ادامه نوشته »

مدح امام رضا(ع)

مدح امام رضا(ع) اين شعر به در خواست هيئتى از اصفهان سروده شد كه متاءسفانه ناتمام ماند در مشهد شاه رضا با آه و افغان آمديم با دوستان زارى كنان ما از صفاهان آمديم با آه و نالان آمديم شاهنشه آئين توئى ثامن امام دين توئى از بهر ديدارت همه با چشم گريان آمديم با آه و نالان آمديم (( …

ادامه نوشته »

در مدح حضرت حجة

در مدح حضرت حجة يارب آن شمس هدى فخر بشر كى خواهد آمد حامى قرآن و آيين از سفر كى خواهد آمد از فراتش عالمى باشد به غرقاب مذلت آشكارا كن تو او را از نظر كى خواهد آمد صاحب اين دين اسلامست و آيين شرافت حامى و حافظ بر اين از خطر كى خواهد آمد آن امام مسلمين از …

ادامه نوشته »

روز شنبه پانهاد آن دخت رستم در وجود

در سال 1346 شمسى در شهر قم يكى از دوستان كه رستم رستمى نام دارد به حجره من در مدرسه حقانى آمد و گفت خداوند در بعد از ظهر روز شنبه دخترى به من عنايت فرموده كه نامش را زهرا گذاشتم ، شعرى برايم بگو كه همه اين مشخصات در آن باشد و هب عنوان باريخ تولد فرزندم محسوب شود، …

ادامه نوشته »