87. سلامتى مردم مدينه و دكتر بى مشترى عصر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، يكى از شاهان غير عرب ، پزشك حاذقى را به محضر رسول خدا در مدينه فرستاد (تا به درمان بيماران آن ديار بپردازد ) آن پزشك يك سال در آنجا ماند، ولى (بخاطر نبودن بيمار) كسى براى درمان بيمارى خود نزد او نرفت ، …
ادامه نوشته »86. پارساى با عزت
86. پارساى با عزت شنيدم پارساى فقيرى از شدت فقر، در رنج دشوار بود، و پى در پى لباسش را پاره پاره مى دوخت ، و براى آرامش دل مى گفت : به نان قناعت كنيم و جامه دلق (236) كه بار محنت خود به ، كه بار منت خلق
ادامه نوشته »84. برترى سخاوت بر شجاعت
84. برترى سخاوت بر شجاعت از حكيمى پرسيدند: سخاوت بهتر از شجاعت است يا شجاعت بهتر از سخاوت ؟ حكيم در پاسخ گفت : ((سخاوت به شجاعت نيز ندارد.)) نماند حاتم طائى وليك تا به ابد بماند نام بلندش به نيكويى مشهور زكات مال به در كن كه فضله رز (233) را چو باغبان بزند بيشتر دهد انگور نبشته (234) …
ادامه نوشته »83. اعتراض به همنشينى گياه با گل و پاسخ گياه
83. اعتراض به همنشينى گياه با گل و پاسخ گياه چند دسته گل تازه را ديدم كه بر روى خرمنى از گياه ، بسته شده بود، گفتم : چرا گياه ناچيز همنشين گلها شده است ؟ گياه از سخن من رنجيد و گريه كرد و گفت خاموش باش و خرده مگير، كه انسان كريم و بزرگوار، حق همسايگى و همخوانگى …
ادامه نوشته »82. سيرت زيبا بهتر از صورت زيبا
82. سيرت زيبا بهتر از صورت زيبا پادشاهى با ديده تحقيرآميز به پارسايان مى نگريست ، يكى از پارسايان از روى تيز فهمى ، دريافت كه پادشاه نسبت به پارسايان ، بى اعتنا است ، به او گفت : ((اى شاه ! ما در اين دنيا از نظر لشگر از تو كمتريم ولى از نظر عيش زندگى از تو …
ادامه نوشته »81. زن زشت رو و همسر نابينا
81. زن زشت رو و همسر نابينا دانشمندى دخترى داشت كه بسيار بدقيافه بود، به سن ازدواج رسيده بود، با اينكه جهيزيه فراوان داشت ، كسى مايل نبود با او ازدواج كند. زشت باشد ديبقى (226) و ديبا(227) كه بود بر عروس نازيبا
ادامه نوشته »80. كمترين نشانه برادران با صفا
80. كمترين نشانه برادران با صفا از دانشمند بزرگى پرسيدم : ((نشانه اخلاق برادران باصفا چيست ؟ )) در پاسخ گفت : ((كمترين نشانه برادران باصفا آن است كه : مراد خاطر ياران را بر مصالح خود مقدم دارد، كه فرزانگان گفته اند: برادرى كه تنها در بند خويش است و از تو غافل مى باشد، او را برادر نخوان …
ادامه نوشته »79. پهلوان تن و ناتوان جان
79. پهلوان تن و ناتوان جان به پهلوان زورآزمايى در يك ماجرايى ناسزا گفت . پهلوان عصبانى و خشمگين شد، به طورى كه بر اثر خشم ، كف از دهانش بيرون آمده بود و با هيجان شديد بر سر ناسزاگو فرياد مى كشيد، صاحبدلى از آنجا عبور مى كرد، پرسيد: ((اين پهلوان چرا اين گونه عصبانى و خشم آلود شده …
ادامه نوشته »78. سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى
78. سزاى گردنفرازى و نتيجه فروتنى در شهر بغداد، بين پرچم و پرده (آويزان در درگاه كاخ شاه ، يا روپوش او هنگام خواب )دشمنى و كشمكش لفظى در گرفت ، پرچم به پرده گفت : من و تو هر دو غلام و چاكر شاه هستيم ، من لحظه اى از خدمت شاه نياسوده ام ، همواره در سفر و …
ادامه نوشته »77. صبر و تحمل در برابر نااهلان
77. صبر و تحمل در برابر نااهلان گروهى از افراد بى پروا و بى بند و بار، به سراغ عارف وارسته اى آمدند و به او ناسزا گفتند و او را كتك زدند و رنجاندند، او نزد مرشد راه شناس خود رفت و از وضع نابسامان روزگار، گله كرد. مرشد راه شناس به او گفت : اى فرزند! لباس عارفان …
ادامه نوشته »