56. پارساى خداشناس و باعزت پادشاهى يكى از پارسايان را ديد و پرسيد: ((آيا هيچ از ما ياد مى كنى ؟ )) پارسا پاسخ داد: ((آرى آن هنگام كه خدا را فراموش مى كنم .)) هر سو دود آن كس ز بر خويش براند و آنرا كه بخواند به در كس نداواند(176)
ادامه نوشته »55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن
55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن يكى از تهيدستان پاك نهاد بر اثر اضطرار و ناچارى ، گليمى را از خانه يكى از پاك مردان دزديد. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع كنند. صاحب گليم نزد قاضى آمد و گفت : ((من دزد را بخشيدم ، بنابراين حد دزدى را بر او جارى …
ادامه نوشته »54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت
54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت مرد پارسايى را در كنار دريا ديدم ، گويى پلنگ به او حمله كرده بود، زخمى جانكاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى يافت . مدتها به اين درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عين حال شب و روز شكر …
ادامه نوشته »53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود
53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم ، سر بر زمين نهادم تا بخوابم ، به ساربان گفتم دست از من بردار. پاى مسكين پياده چند رود؟ كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172) تا شود جسم فربهى لاغر لاغرى مرده باشد از سختى
ادامه نوشته »52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده
52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده در مسجد جمعه شهر بعلبك (از شهرهاى شام ) بودم .يك روز چند كلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى كه در آنجا بودند، مى گفتم ، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصيرت يافتم كه آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند كه در …
ادامه نوشته »51. دو حالت عارفان وارسته
51. دو حالت عارفان وارسته يكى از عرفان و صالحان سرزمين لبنان (كوهى در شام نزديك جبل عامل ) كه در ميان عرب به مقامات عالى و داراى كرامات و كارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، كنار حوض كلاسه رفت تا وضو بگيرد، ناگاه پايش لغزيد و به داخل آب افتاد و با رنج بسيار …
ادامه نوشته »50. من آنم كه خود مى دانم
50. من آنم كه خود مى دانم يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.) شخصم (162) به چشم عالميان خوب منظر است وز خبث باطنم …
ادامه نوشته »49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است
49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است به خاطرم هست كه در دوران كودكى ، بسيار عبادت مى كردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم . در زهد و پرهيز جديت داشتم . يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى خواندم ، ولى گروهى در كنار ما خوابيده …
ادامه نوشته »48. زاهد دغلباز
48. زاهد دغلباز زاهدنمايى مهمان پادشاه شد، وقتى كه غذا آوردند، كمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى كه مشغول نماز شد، بيش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نيكى شاه به او بيفزايد.
ادامه نوشته »47. دورى از سالوسان خوش نما
47. دورى از سالوسان خوش نما چندتن از رهروان همدل و همدم سير و سياحت كه شريك غم و شادى همديگر بودند، براى سفر حركت كردند. من از آنها خواستم كه مرا نيز رفيق شفيق همراه خود كنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نكردند، پرسيدم : ((چرا موافقت نمى كنيد؟! از اخلاق پسنديده بزرگان بعيد است …
ادامه نوشته »