63 – سخن چينان، بخوانند

در بنى اسرائيل، قحطى افتاد . مردم چاره‏اى نديدند جز آن كه به خداى رو آورند و باران از او خواهند . چندين بار نماز باران خواندند و از خدا باران خواستند؛ اما هيچ ابرى در آسمان پديدار نشد . موسى (ع) علت را از خداوند پرسيد . وحى آمد كه اى موسى!در ميان شما، سخن چينى است كه دعاى …

ادامه نوشته »

62 – رسم دنيا

انس بن مالك كه از اصحاب رسول الله (ص) است، گويد: رسول (ص) را شترى بود كه آن را ((غضبا)) مى‏گفتند . از همه شتران تندتر و تيزتر مى‏دويد و در همه مسابقه‏ها، از همه شتران، پيش مى‏افتاد . روزى، عربى بيامد و شتر خويش را با عضبا در يك راه، دوانيد. شتر اعرابى، پيش افتاد و مسابقه را برد …

ادامه نوشته »

61 – پارساى بخيل

يحيى پسر زكرياى نبى (ع) ابليس را ديد، گفت: (( كيست كه وى را دشمن‏تر دارى، و كيست كه وى را دوست‏تر مى‏دارى؟ )) ابليس گفت: ((پارساى بخيل را دوست‏تر دارم، كه او جان همى كند و طاعت همى كند، اما بخل وى آن همه باطل گرداند . و فاسق بخشنده را دشمن‏تر دارم كه او خوش همى خورد و …

ادامه نوشته »

60 – ايثار، دم مرگ

حذيفه عدوى از اصحاب رسول الله (ص) گويد كه در جنگ تبوك، گروه بسيارى از مسلمانان شهيد شدند . من آب برگرفتم و پسر عموى خويش را مى‏جستم . وى را در حالى يافتم كه جز نفسى براى او باقى نمانده بود. گفتم: آب خواهى؟ گفت: خواهم . در همان حال يكى ديگر گفت: آه از تشنگى . پسرعمويم به …

ادامه نوشته »

59 – دنيا، چندان هم بد نيست

آورده‏اند كه مدتى شيخ ابوسعيد و يارانش، سخت فقير شدند و وام بسيار بر گردن داشتند . شيخ به اصحاب گفت: آماده شويد كه به نيشابور رويم تا در آن جا ابوالفضل فراتى، وام ما را بگزارد . چون خبر به ابوالفضل رسيد، به استقبال شيخ و يارانش شتافت و سه روز تمام در خانه خود، از آنان پذيرايى كرد …

ادامه نوشته »

58 – آن هم تويى

خواجه مظفر از عالمان خراسان بود و اعتقادى به شيخ ابوسعيد نداشت. روزى در جمعى گفت: ((كار ما با شيخ ابوسعيد آن چنان است كه پيمانه با ارزن. يك دانه، شيخ ابوسعيد باشد و باقى منم .)) مريدى از مريدان‏ ? شيخ آن جا حاضر بود . چون سخن خواجه مظفر را شنيد، برخاست و پيش شيخ آمد و آنچه …

ادامه نوشته »

57 – هر كه آن جا نشيند كه خواهد …

روزى زنبورى به مورى رسيد . او را ديد كه دانه گندم به خانه مى‏برد مردمان پاى بر او مى‏نهادند و او جراحت مى‏رساندند. زنبور، آن مور را گفت كه اين چه سختى و مشقت است كه تو براى دانه‏اى بر خود تحميل مى‏كنى؟ براى دانه‏اى كوچك و بى‏ارزش، چندين خوارى و دشوارى مى‏كشى . بيا تا ببينى كه من …

ادامه نوشته »

56 – پيش بينى وضع آب و هوا

همه جا صحبت از پيش بينى منجمان بود كه امسال هوا چگونه خواهد ? بود و كشت و زرع به چسان و باغ‏ها چه اندازه ميوه خواهند داد و راه‏ها آيا امن هستند يا نه … شيخ ابوسعيد روزى بر منبر رفت و گفت: سخن منجمان را شنيديد و درباره سال آينده، چنين و چنان گفتيد . اكنون بشنويد تا …

ادامه نوشته »

55 – كرامات آسياب

روزى شيخ ابوسعيد با جمعى از دوستان و ياران خود به در آسيابى ? رسيدند . شيخ اسب خود را بازداشت و ساعتى توقف كرد. پس خطاب به ياران گفت: ((همراهان!مانند اين آسياب باشيد كه درشت (گندم ) مى‏ستاند و نرم (آرد) باز مى‏دهد و گرد خود طواف مى‏كند تا ? آنچه سزاوار نيست، از خود براند . )) ?

ادامه نوشته »

54 – بركت دعاى مادر

محمد بن على ترمذى، از عالمان ربانى و دانشمندان عارف مسلك بود . در عرفان و طريقت، به علم بسيار اهميت مى‏داد؛ چنان كه او را ((حكيم الاولياء )) مى‏خواندند.

ادامه نوشته »