علامه مجلسى در جلد بحار در احوال حضرت امام حسن عليه السلام نقل مى كند كه روزى ايشان از راهى سواره مى گذشتند، مردى شامى با آنجناب مصادف گرديد شروع به لعنت و ناسزا گفتن نسبت به حضرت نمود ايشان هيچ نگفتند تا اينكه شامى هر چه خواست گفت آنگاه پيش رفته با تبسم به او فرمود گمان مى كنم …
ادامه نوشته »بردبارى حضرت موسى جعفر عليه السلام
مردى از اولاد خليفه دوم در مدينه بود كه پيوسته حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را آزار مى كرد و دشنام مى داد هر وقت با آن جناب روبرو مى شد به اميرالمؤ منين عليه السلام جسارت مى كرد. روزى بعضى از بستگان حضرت عرض كردند اجازه دهيد تا اين فاجر ار به سزايش برسانيم و از شرش راحت …
ادامه نوشته »مدارا و بردبارى حضرت باقر عليه السلام
شيخ طوسى از محمد بن سليمان و او از پدر خود نقل مى كند كه مردى از اهل شام خدمت حضرت باقر عليه السلام رفت و آمد داشت . مركزش در مدينه بود به مجلس امام عليه السلام نيز فراوان مى آمد. مى گفت : محبت و دوستى با شما مرا به اين مجلس نمى آورد، در روى زمين كسى …
ادامه نوشته »نويسنده خودپسند رسوا مى شود
قاضى ابوالحسن على بن محمد ماوردى فقيه شافعى مذهب كه معاصر با شيخ ابى جعفر طوسى رحمة الله عليه بوده مى گويد: من در اقسام بيع و مسائل مختلف اين باب كتابى نوشتم . آنچه توانستم از نوشته هاى ديگران تكاپو نموده جمع آورى كردم در اين راه زحمات فوق العاده اى كشيدم به اندازه ايكه مطالب كتاب در خاطرم …
ادامه نوشته »كبر خسروپرويز
در ميان سلاطين و زمامدارانى كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به آنها نامه نوشت و ايشان را دعوت به اسلام نمود يكى خسرو پرويز پادشاه ايران بود نامه ى او را بوسيله عبدالله بن حذاقه فرستاد. هنگامى كه عبدالله نامه را به بارگاه خسرو رسانيد پادشاه ايران دستور داد ترجمه نمايند چون ترجمه شد، خسرو پرويز ديد …
ادامه نوشته »چرا فرزندان يوسف (ع ) پيامبر نشدند
هنگاميكه حضرت يوسف پيراهن خود را بوسيله برادران براى پدرش فرستاد يعقوب پس از بينا شدن بوسيله آن پيراهن ، دستور داد همان روز براى حركت به طرف مصر آماده شوند. از شادى و انبساطيكه اين كاروان داشتند با سرعت بطرف مصر آمدند.
ادامه نوشته »خود پسندى با لشكر اسلام چه كرد؟
موقعى يكه حضرت رسول (ص ) مكه را فتح كرد خبر به هوازن رسيد كه پيغمبر(ص ) خيال جنگ با شما را دارد روساء هوازن پيش مالك بن عوف آمده او را رئيس خود قرار دادند اموال زنان و بچه هاى خويش را همراه آوردند تا دل از همه چيز بشويند و با تمام نيرو جنگ كنند اين لشكر حركت …
ادامه نوشته »از شيطان بشنويد
حضرت نوح (ع ) هنگامى كه كشتى را درست كرد و در آن انواع حيوانات را جاى داد، الاغ در خارج كشتى ماند. هر چه نوح او را به سوار شدن در كشتى وادار مى كرد سوار نميشد بالاخره خشمگين شده گفت (اركب يا شيطان ) سوار شو اى شيطان .
ادامه نوشته »امام على (ع ) و انتخاب لباس
امير المومنين (ع ) با قنبر غلامش به بازار آمد تا پيراهنى تهيه كند به مردى فرمود دو پيراهن لازم دارم ، آن مرد عرض كرد يا امير المؤ منين (ع ) هر نوع پيراهن بخواهى من دارم همينكه على (ع ) فهميد اين شخص او را ميشناسد از او گذشت به جامه فروش ديگرى رسيد كه پسرش مشغول خريد …
ادامه نوشته »متواضع باش تا بلند شوى
مردى خواست خدمت حضرت رسول (ص ) برسد درب خانه را كوبيد حضرت پرسيد كيست ؟ جواب داد من (انا) آنجناب خارج شد فرمود:
ادامه نوشته »