جهالت تا كجا؟

بت عزى اختصاص به قريش داشت و با اهميت ترين پست آنها بود. پيوسته آن را زيارت مى كردند و در كنارش قربانى نموده تقرب بسوى او مى جستند عقيده داشتند كه لات و عزى و مناه هر سه دختران خدايند و وسيله شفاعت ميشوند. هنگاميكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مبعوث شد و بت پرستى …

ادامه نوشته »

تحمل مشكلات جنگ

آخرين جنگى كه براى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيش آمد غزوه تبوك بود. چون خبر به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد كه پادشاه روم لشگر گرانى فراهم نموده و آماده جنگ با شما شده است ، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مسلمين دستور داد كه براى …

ادامه نوشته »

بدنبال شهادت

سال هشتم هجرى جنگ موته پيش آمد وقتى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سپاه مسلمين را عرض داد سه هزار مرد جنگى بودند: علم را بدست جعفر بن ابيطالب سپرد و او را سپهدار نمود. فرمود اگر براى جعفر پيش آمدى شد علم را زيد بن حارثه بردارد، او نيز اگر دچار حادثه اى گشت پرچم …

ادامه نوشته »

زن شجاع

ام حبييه دختر ابوسفيان ابتدا زن عبدالله بن جحش بود و رمله نام داشت زن و شوهر با هم مسلمان شدند. از عبدالله دخترى آورد كه او را حبيبه نام گذاشت از اينرو به ام حبيبه كنيه گرفت . ام حبيبه با شوهر خود به حبشه مهاجرت كرد عبدالله در آنجا مرتد شده نصرانى گرديد و با ارتداد از دنيا …

ادامه نوشته »

عمارياسر

ياسر پدر عمار با دو برادر خود بنام حارث و مالك بجستجوى برادر ديگرشان وارد مكه شدند، پس از چندى مالك و حارث به يمن مراجعت نمودند ولى ياسر در مكه ماند و با ابوحذيقة بن مغيره كه از طايفه بنى مخزوم بود هم يوگند شد تا كنيز او را كه سميه نام داشت به ازدواج خويش ‍ در آورد. …

ادامه نوشته »

مقاومت مسلمانان

در جنگ احد سپاه مسلمين تلفات فراوان داد. علاوه بر اينكه هفتاد نفر شهيد شدند عده بسيارى نيز جراحت يافتند. مشركين وقتى مقدارى راه بطرف مكه پيمودند از بر گشتن خود پشيمان شدند ابوسفيان گفت مردى كرديم و مردان دلير محمد را از پاى درآورديم ولى بمقصود نرسيره بر گشتيم ، بهتر اينست كه قبل از فرصت يافتن مسلمين براى …

ادامه نوشته »

پيامبر بسلامت باشد

پس از پايان جنگ احد و بازگشت پيغمبر(ص ) بطرف مدينه ، مرد و زن از هر قبيله بر سر راه آمده بودند و بر سلامتى پيغمبر(ص ) خداى را سپاسگزارى ميكردند. ا

ادامه نوشته »

صبر جميل مومن

حضرت موسى عليه السلام عصاى خود را بزمين انداخت ، آنچه سحره براى غلبه بر او تهيه ديده بودند بيكار بلعيد، آنگاه عصا را از زمين برداشت بحالت اوليه خود برگشت . ساحران داستان عصا را به رئيس خود كه مردى نابينا گفتند پرسيد بينيد هيچ اثرى از ريسمانها و چوب دستيهاى ما باقيمانده و پس از بلعيدن بصورت اوليه …

ادامه نوشته »

خشم را مهار كنيد

امام سجاد عليه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در كنار جمعيت ايستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زين العابدين عليه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس آنكه رفت ، بحضار محضر فرمود:

ادامه نوشته »

امانت

دانشمند معظم جناب مقدس اردبيلى بسيار اتفاق ميافتاد كه از نجف اشرف بكاظمين مشرف ميشد و اين مسافت را هميشه باالاغ يا مركب ديگرى ميپيمود. در يكى از اوقات مردى خدمت ايشان رسيد و در خواست كرد اين نامه را در كاظمين بشخصى برسانند مولى مال سوارى كرايه كرده بود و صاحب آن مال در آنجا نبود تا اجازه بگيرد …

ادامه نوشته »