تأليف قلوب در پرتو احسان امام

تأليف قلوب در پرتو احسان امام

يکى از بزرگترين احسانهاى امامان بزرگوارمان سلام الله عليهم اجمعين، تاليف قلوب مؤمنان وعاشقان است که قرآن کريم آن را يکى از منتهاى بزرگ الهى به شمار مى آورد: (فألف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا).(13)

پس ميان دلهايتان الفت بخشيد پس بواسطه نعمت او (اسلام) برادر شديد. از وظايف مهم امام وپيشواى معصوم ما بيدار کردن فطرتهاى خفته مى باشد. امام عليه السلام با هدايت الهى خواسته هاى طبيعى وفطرى انسانها را تعديل ودر جهت صحيح راهنمائى مى نمايد. قلب انسان کانونى است که شعله هاى عشق ومحبت از آنجا ريشه مى گيرد ونيز مرکز تلاطم امواج غضب مى باشد وامام وظيفه تعديل آن شعله ها وکنترل اين امواج وهدايت تمامى غرائز وخواسته ها را عهده دار است. همان طور که ذکر شد، الفت دادن قلوب پراکنده دوستان به يک ديگر از شور آفرين ترين ونيکوترين احسانهاى امام هر زمانى است وشعله محبتها ودوستيهائى که در پرتو عشق اين پاکان زبانه مى کشد، بسيار ديرپا وعميق است، درست بر خلاف پيمانهاى محبتى که در محيط هاى ناپاک وبا ملاکهاى پليد وانحرافى منعقد مى گردد. واين ديرپائى، خود ره آورد تاليف آن دلهاى پراکنده است، که در ادامه راه عشق به آن بزرگواران پديد مى آيد. از نشانه هاى گوياى اين نکته آن است که هر چه محبت نسبت به محبوب بى همتايش بيشتر وشديدتر باشد، نسبت به ساير دوستان محبوبش نيز بيشتر عشق مى ورزد وتجاذب وتعاطف ميان آنها بيشتر مى شود. ونيز تاليف قلوب از آثار بارز ولايت آنها بر جهان وانسان است که اصطلاحا ولايت در تکوين وتصرف ناميده مى شود وبى شک دور افتادگان اين کوى وبى خبران از وادى قرب وولايت، از اين احسان، نصيبى جز حرمان نخواهند داشت. آن هنگام که در دعاى پر سوز وگداز ندبه با آن امام همام پنهان از ديدگان، به عرض نياز مى پردازيم، در فرازى از آن اين گونه مى گوئيم: اين مولف شمل الصلاح والرضا؟ کجاست آن امام بزرگوارى که دلهاى پراکنده اهل صلاح ورضا را به هم الفت مى دهد؟ دل پاک امام عليه السلام در مثل، آهنربائى را ماند که دلهاى پراکنده ومتفرق را به سوى خويش مى کشد وآنها را حول محور شعاعهاى جاذبه خويش همسو مى نمايد. سرانجام، در نتيجه تماسهاى مستمر ودائمى، خاصيت جاذبه وربايش به دلهاى ديگر سرايت مى کند ودامنه امواج اين نيرو آن چنان گسترده است که حتى از پس ابرهاى تيره وسياه غيبت نيز به باطن اشياء نفوذ مى نمايد وآنها را به سوى خويش جذب مى کند.

بر آن بودم که از آهن کنم دل ندانستم که تو آهنربائى

البته، پر واضح است که در ديدارهاى بدون حجاب ودر ملاقاتهاى مستقيم، آن چنان موجى سراپاى عاشق را فرا مى گيرد که تمامى هستى او را طعمه حريق مى سازد وآن سان آتش سوزانى در دل او مى افکند، که پروانه وار وديوانه وار او را شمع فروزان خويش خوانده، اسيرش مى گرداند، وبه طواف کعبه وجود خود وا مى دارد. در احاديث، پيرامون ياران خاص امام زمان ارواحنا فداه اين گونه مى خوانيم که: يجتمعون والله فى ساعه واحده قزع کقزع الخريف.(14)

آنان در هنگام ظهور مانند ابرهاى پراکنده پائيزى دور هم ودور او (عليه السلام) اجتماع مى کنند. اين اجتماع ظاهرى وعنصرى، حاکى از اجتماع دلها وقلبها، توسط قوه جاذبه ومغناطيس باطنى وجود ايشان است که اين چنين پديده اى شگفت را سبب مى شود واين نيروى ولايت ومحبت اوست که به ياران خود حيات مى بخشد وقدرت وقوتشان را افزونى مى دهد. وبر صدق اين مدعا مى توان روايت زير را شاهد آورد: قال على عليه السلام لرسول الله صلى الله عليه وآله: امنا الهداه ام من غيرنا؟ قال: بل منا الهداه (الى الله) الى يوم القيامه، بنا استنقذهم الله عز وجل من ضلاله الشرک وبنا يستنقذهم الله من ضلاله الفتنه وبنا يصبحون اخوانا بعد ضلاله الفتنه کما بنا اصبحوا اخوانا بعد ضلاله الشرک، وبنا يختم الله کما بنا فتح الله.(15)

على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه وآله عرض کرد: آيا راهنمايان از ما هستند يا از غير ما؟ پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: بلکه هاديان (به سوى خد) تا روز قيامت از ما هستند. وخداوند به وسيله ما، مردم را از گمراهى شرک نجات داد وبه وسيله ما آنان را از گمراهى فتنه رهائى مى بخشد. ومردم به وسيله ما بعد از گمراهى فتنه با يک ديگر برادر مى شوند، همان گونه که به وسيله ما پس از ضلالت شرک برادر گشتند وبه وجود ما است که خداوند امور را پايان مى دهد همان گونه که به وسيله ما آغاز کرد. اهل شرک ونفاق از آنجا که معبودهايشان متعدد ومختلف است، دلهايشان پراکنده ومشوش است، اما اهل توحيد قلبهايشان يکى است، چرا که خداى قلبهايشان بيش از يکى نيست وهمگيشان حول محور الله احد وصمد مى گردند ودر ذات مقدسش واله وحيران اند. عالم توحيد، جهان يک رنگى ووحدت است ودر نتيجه، اهل آن نيز متحد ويک رنگ هستند. اما دنياى شرک، جهان رنگارنگى وکثرت وچندگانگى است. اهل توحيد محبت خدايشان را از درون دل، وجدان مى کنند (وفى انفسکم افلا تبصرون)(1) وغير از محبت او عشق ديگرى در سراچه دل نمى يابند.

هرگز دل من چون تو يار دگرى نگزيد   برخاست که بگزيند يار دگرم بودى

از آن روى که خداوند از جائى واز کسى غيبت نمى گزيند بلکه (وهو معکم اينما کنتم).(2)

پس، اهل توحيد هم هر کجا باشند دوستان خود را در محضر خدا مى يابند، وچون تمامى آنها عند الله جمع اند، در پيش قلب يک ديگر نيز حضور وقرب واقعى دارند. آرى، دلهاى حيوانات ودرندگان ووحوش باهم يکى نيست واز آنجا که شرکهاى گوناگون اند، دل مشرکان نيز متشتت ومختلف است.

مؤمنان معدود ليک ايمان يکى

در صفات حق صفات جمله شان

جان گرگان وسگان از هم جداست

  جسمشان معدود ليکن جان يکى

همچو اختر پيش آن خور بى نشان

متحد جانهاى شيران خداست

مثال گوياى اين يک رنگى واتحاد را مى توان در ميان مهاجرين وانصار پيدا نمود، همانهائى که تا چندى پيش بر سر مسائل کوچکى، چه مخاصمتها ونزاعهائى که با يک ديگر نمى کردند، اما پس از آن که به شرف ايمان نائل آمدند، مؤمن نام گرفتند وچه بسيار ايثارها واز خود گذشتگيها در حق يک ديگر نمودند تا آنجا که در تحسين وتقديرشان فرشته وحى فرود آمد واين تحفه کريمه را از بارگاه الهى نازل نمود که مى فرمايد: (ويؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصه).(3)

آنان ديگران را بر خود مقدم مى دارند ولو نيازمند ومستمندند. در زمان ظهور موفور السرور امام عصر ارواحنا فداه نيز اين تاليف قلوب بر محور پاک وپر محبت آن حضرت داير است. لذا است که در دوران طلائى ظهور حضرتش، دلها به هم نزديک شده، الفت مى يابند، تا بدانجا که دشمنان خونى با يک ديگر، دوستان جانى مى شوند. مى دانيم که بر طبق انديشه توحيدى قرآن، خداوند مهربان از ما به ما نزديک تر است واين الفت به خاطر اين است که: (ان الله يحول بين المرء وقلبه).(4)

همانا خداوند بين انسان وقلب (خود) او حائل وفاصله مى شود.

ونيز مى دانيم که بر طبق اصول مسلمه شيعه واسلام، پيامبر وائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين که مرآت تمام نماى حق تعالى مى باشند، به وجود نورانى شان از ما به خود ما نزديک ترند: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم).(5)

پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله) نزديک تر است به مؤمنان از خودشان. در نتيجه، وجود نورانى حضرت ولى عصر ارواحنا فداه نيز نسبت به ما از خودمان نزديک تر است وميان ما وقلب ما (باذن الله) حائل وفاصله مى شوند ونسبت به همه مؤمنان چنين است. پس، در دلها وجانهاى آنها – به شدت وضعف – رخنه کرده ودر درون قلبشان ريشه عشق ومحبت الهى دوانده، از اين طريق ميان آنان اتحاد ويگانگى ايجاد نموده، تاليف قلوب را تحقق مى بخشد که از مصاديق بارز احسان مى باشد ونتيجه آن، محبت شديد ما نسبت به آن بزرگوار است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.