حشر با آل محمد ثمره دوستى آنهاست

حشر با آل محمد ثمره دوستى آنهاست

جابر بن عبد الله انصارى، محب ودوستدار ديرينه خاندان رسالت سلام الله عليهم اجمعين در زيارت قبر مطهر امام حسين عليه السلام سخنانى مى گويد که آن را از زبان عطيه مى شنويم: عن عطيه العوفى قال: خرجت مع جابر بن عبد الله الانصارى رحمه الله زائرين قبر الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام فلما وردنا کربلاء، دنا جابر من شاطى ء الفرات فاغتسل ثم ائتزر بازار، وارتدى باخر، ثم فتح صره فيها سعد، فنثرها على بدنه ثم لم يخط خطوه الا ذکر الله حتى اذا دنا من القبر قال: المسنيه، فالمسته فخر على القبر مغشيا عليه فرششت عليه شيئا من الماء فافاق ثم قال: يا حسين – ثلاثا – ثم قال: حبيب لا يجيب حبيبه، وانى لک بالجواب؟ وقد شحطت اوداجک على اثباجک وفرق بين بدنک وراسک. فاشهد انک ابن النبيين وابن سيد المؤمنين وابن حليف التقوى وسليل الهدى وخامس اصحاب الکساء وابن سيد النقباء وابن فاطمه سيده النساء وما لک لا تکون هکذا؟ وقد غدتک کف سيد المرسلين وربيت فى حجر المتقين ورضعت من ثدى الايمان وفطمت بالاسلام، فطبت حيا وطبت ميتا غير ان قلوب المؤمنين غير طيبه لفراقک ولا شاکه فى الخيره لک. فعليک سلام الله ورضوانه واشهد انک مضيت على ما مضى عليه اخوک يحيى بن زکريا. ثم جال ببصره حول القبر وقال: السلام عليکم ايتها الارواح التى حلت بفناء الحسين واناخت برحله اشهد انکم اقمتم الصلاه وآتيتم الزکاه وامرتم بالمعروف ونهيتم عن المنکر وجاهدتم الملحدين وعبدتم الله حتى اتاکم اليقين والذى بعث محمدا بالحق لقد شارکناکم فيما دخلتم فيه. قال عطيه: فقلت يا جابر! وکيف ولم نهبط واديا ولم نغل جبلا ولم نضرب بسيف والقوم قد فرق بين روسهم وابدانهم واوتمت اولادهم وارملت الازواج؟ فقال لى: يا عطيه سمعت حبيبى رسول الله صلى الله عليه وآله يقول: من احب قوما حشر معهم ومن احب عمل قوم اشرک فى عملهم، والذى بعث محمدا بالحق نبيا ان نيتى ونيه اصحابى على ما مضى عليه الحسين واصحابه. خذوا بى نحو ابيات کوفان. فلما صرنا فى بعض الطريق فقال لى: يا عطيه! هل اوصيک؟ وما اظن اننى بعد هذه السفره ملاقيک. احب محب آل محمد ما احبهم، وابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم، وان کان صواما قواما، وارفق بمحب آل محمد فانه ان تزل (لهم) قدم بکثره ذنوبهم ثبتت لهم اخرى بمحبتهم، فان محبهم يعود الى الجنه ومبغضهم يعود الى النار.(11)

عطيه عوفى گويد: با جابر بن عبد الله انصارى براى زيارت قبر امام حسين عليه السلام بيرون رفتيم. هنگامى که به کربلا وارد شديم جابر نزديک شط فرات شد، غسل نموده، دو بارچه به خود پوشيده (يکى به صورت ازار وديگرى رداء)، سپس کيسه اى را گشود واز ان گياه خوشبوى سعد بيرون آورد وبر بدن خود پاشيد. او قدم بر نمى داشت مگر با ذکر خدا، تا نزديک قبر شد. به من گفت: دست مرا روى قبر بگذار. دست او را بر قبر نهادم. بر روى قبر افتاد وغش کرد. آنگاه مقدارى آب بر او پاشيدم، به حال آمد. سپس سه مرتبه صدا زد: يا حسين! سپس گفت: دوست جواب حبيب خود را نمى دهد. سپس افزود: چگونه جواب دهى در حالى که رگهاى گردنت بريده وپر خون شده وبه پشت ريخته وميان بدون وسر تو جدائى افتاده است؟ پس گواهى مى دهم که تو فرزند پيامبران وفرزند آقاى مؤمنان وهم قسم تقوا ونسل هدايت وپنجمين اصحاب کساء وفرزند سيد برگزيدگان وفرزند فاطمه بانوى زنان هستى. وچگونه چنين نباشى که از دست سيد مرسلين تغذيه نمودى ودر دامن پارسايان تربيت شدى واز پستان ايمان شير نوشيدى وبا اسلام از شير گرفته شدى. پس، در حال حيات ومرگ پاگ بودى اما دل مؤمنان در فراق تو شاداب نيست ودر انتخاب تو شک وترديد ندارد. پس، بر تو باد سلام خدا وخشنودى او. گواهى مى دهم که راه تو راه برادرت يحيى بن زکريا بود. آنگاه ديده خود را در پيرامون قبر مطهر جولان داده، گفت: درود بر شما اى ارواحى که در آستانه حسين عليه السلام حلول کرده ودر حضورش سکونت نموده ايد! گواهى مى دهم که شما اقامه نماز کرده وزکات پرداخته ايد وامر به معروف ونهى از منکر کرده وبا ملحدان جهاد نموده وعبادت خدا کرديده ايد، تا به يقين رسيده ايد. قسم به آن که محمد صلى الله عليه وآله را بحق مبعوث فرمود که با شما در آنچه وارد شده ايد مشارکت کرده ايم. عطيه گويد: به جابر گفتم: چگونه مشارکت نموده ايم در حالى که نه بيابانى را طى کرده ايم ونه از کوهى بالا رفته ايم ونه با شمشيرى جنگيده ايم واينها ميان سرها وبدنهايشان جدائى افتاده است وفرزندانشان يتيم وهمسرانشان بيوه شده اند؟! پس جابر به من گفت: اى عطيه! از حبيبم رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم که فرمود: کسى که قومى را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد وکسى که عمل قومى را دوست بدارد با آنان در کارشان شريک خواهد بود. قسم به آن که محمد صلى الله عليه وآله را بحق مبعوث فرمود نيت من ويارانم بر همان کارى است که امام حسين عليه السلام وياران او انجام داده اند. اکنون مرا به طرف خانه هاى کوفه ببريد. پس هنگامى که در قسمتى از راه قرار گرفتيم گفت: اى عطيه! آيا تو را وصيتى بکنم؟ زيرا گمان ندارم که ديگر پس از اين سفر تو را ببينم. اى عطيه! دوستدار آل محمد (سلام الله عليهم اجمعين) را مادام که او دوستدار است دوست بدار ودشمن آنان را مادام که دشمنى مى کند دشمن بدار، اگر چه اهل روزه ونماز باشد وبا دوستان آل محمد (صلى الله عليه وآله) به رفق ومدارا باش، زيرا اگر قدمى از آنان به خاطر گناهان زياد بلغزد، قدم ديگرشان به خاطر محبت آل محمد (صلى الله عليه وآله) ثابت خواهد بود، چرا که دوستدار آنان بالاخره به بهشت بر مى گردد ودشمن آنان به جهنم بر مى گردد. جمله من احب قوما حشر معهم: کسى که قومى را دوست بدارد با آنان محشور مى شود در گفتار جابر نشان مى دهد که انديشه تربيت يافتگان آستانه اهل بيت عليهم السلام نيز اين چنين بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.