از بيژن ترقى بازآ كه هنوز نيمه جانى باقيست زان كشته بى نشان نشانى باقيست جز دل همه ترك آشنائى كردند اى اشك بيا كه همزمانى باقيست زان پرپر سوز من آهى برخاست گردى ز گذشت كاروانى باقيست آن كشتى اميد من آخر بشكست تنها زسينه باغبانى باقيست دل رفت و ز پيكرم همين بماند زان طائر رفته آشيانى باقيست …
ادامه نوشته »بنده خدا
شاعر افغانى
شاعر افغانى من جلوه شباب نديدم بعمر خويش از ديگران حديث جوانى شنيده ام
ادامه نوشته »ابولحسن ورزى
ابولحسن ورزى زندگى قصه تلخى است كه از آغازش بسكه آزرده شدم گوش به پايان دارم
ادامه نوشته »ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم
ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم (75) آن گروهى كه بتحقيق زاهل نظرند بود و نابود جهان را به جوى هم نخرند پاك مردان خدا را كه تو بينى بجهان ز سراى دگر و شهر و ديار دگرند قوم باقى طلبان بين كه در اين دار فنا در تعجب شده بر خلق جهان مى نگرند جان فداى ره …
ادامه نوشته »ما شب شد و روز آمد بيدار نگشتيم
ما شب شد و روز آمد بيدار نگشتيم عبرت نگرفتيم ز همسايه كه بگذشت وز خواجه فلان با همه پيرايه بگذشت وز سايه آن كاخ فلك پايه كه بگذشت افسوس بر اين عمر گرانمايه كه بگذشت
ادامه نوشته »پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم
پهلوى كبائر حسناتى ننوشتيم هر روز و شب و شام و صباح دگر آمد ما را همه دم نقش دگر در نظر آمد افسوس كه در خواب گران عمر سر آمد پيرى و جوانى چو شب و روز در آمد
ادامه نوشته »افسوس
افسوس افسوس كه از حالت خود بى خبرانيم يك دهر همه كور و يك آفاق و كرانيم ره پرچه و ماكور و زنا بردن فرمان هم از نظر افتاده صاحب نظرانيم شه جاده كز آن قافله سالار گذشته گم كرده بهر كوره رهى ره سپرانيم هر تخم كنى كشت همان بدروى آخر زينهار در اين مزرعه ما برزگرانيم گو سنگ …
ادامه نوشته »جملات نامانوس ، هر كه بدون لكنت بخواند فصيح است
جملات نامانوس ، هر كه بدون لكنت بخواند فصيح است قورى گل قرمزى ليره رو لوله ، لوله رو ليره گربه گنده ، گرده گنبد خوابيده شب يكشنبه كشتم شپش شش شپش شپش كش شش پا را سربازى سر بازى سر بازى سربازى را كشت .
ادامه نوشته »كوثريه سيد رضا هندى
كوثريه سيد رضا هندى (( امفلح ثغرك ام جوهر و رحيق رضا بك ام سكر قد قال لثغرك صانعه انا اعطيناك الكوثر و الخال بخدك ام مسك نقطت به الورد الاحمر
ادامه نوشته »مراحل نفس خوديت
مراحل نفس خوديت انسان مجموعه اى است كه از غرائز و شهوات مختلف ، شهوت رياست ، تمايلات نفسانى برخوردار مى باشد، از طرف ديگر داراى قوه عقل مى باشد، كه بوسيله اين قوه خير و صلاح خويش را تشخيص مى دهد و نفس را كنترل مى كند، و نفس آدمى داراى مراتبى است كه عبارتند از: 1- نفس …
ادامه نوشته »