خواجه عبدالكريم كه خادم خاص شيخ ابوسعيد ابوالخير بود، گفت: روزى، كسى از من خواست تا از حكايتهاى شيخ چيزى براى او بنويسم . مشغول نوشتن بودم كه كسى آمد و گفت: تو را شيخ مىخواند . رفتم. چون نزد شيخ رسيدم، گفت: عبدالكريم!در چه كارى؟ گفتم: درويشى، چند حكايت از حكايتهاى شيخ خواست . در كار نوشتن آن حكايات …
ادامه نوشته »بنده خدا
25 – چه خوش است حمام
ابوسعيد ابو الخير، از پر آوازهترين عارفان اسلامى در قرن چهارم و پنجم است . به سال 357 (ه.ق) در ميهنه به دنيا آمد و در سال 440 (ه.ق) در همان جا وفات يافت .
ادامه نوشته »24 – بهاى حقيقت
شبلى نزد جنيد بغدادى رفت و گفت: (( گويند گوهر حقيقت، نزد تو است. آن را يا به من بفروش و يا ببخش. )) جنيد گفت: اگر بخواهم كه بفروشم، تو بهاى آن را ندارى و از عهده پرداخت قيمت آن بر نمىآيى . و اگر بخواهم كه آن را رايگان به تو دهم، قدر آن را نخواهى دانست؛ زيرا:
ادامه نوشته »23 – مطرب پير
از منبر پايين آمد و مردم، مجلس را ترك مىگفتند . شيخ ابوسعيد ابوالخير امشب چه شورى برپا كرد!همه حاضران، محو سخنان او بودند و او با هر جمله كه مىگفت: نهال شوق در دلها مىكاشت . اما من هنوز نگران قرضى بودم كه بايد مىپرداختم . وام سنگينى برعهده داشتم و نمىدانستم كه چه بايد كرد .
ادامه نوشته »22 – حلوا، به قيمت گزاف
خسته و رنجور، به مسجدى رسيد . داخل شد . وضويى ساخت و دو ركعت نماز خواند. سپس به گوشهاى رفت تا قدرى بياسايد .اما سر و صداى بچهها، توجه او را به خود جلب كرد . چندين كودك از معلم خود، درس مىگرفتند و اكنون وقت استراحت آنها بود. بچهها، در گوشه و كنار مسجد، پراكنده شدند تا چيزى …
ادامه نوشته »21 – قطره قطره سيل گردد
مردى، چندين رمه گوسفند داشت . آنها را به چوپانى سپرده بود تا در بيابان بگرداند و شير آنها را بدوشد. هر روز، شير گوسفندان را نزد صاحب آنها مىآورد و او بر آن شير، آب مىبست و به مردم مىفروخت .
ادامه نوشته »20 – خوشبويى نام
بشر بن حارث، به اصل از مرو بود و به بغداد نشستى . وفاتش آن جا بود. ? و سبب توبه وى آن بود كه اندر راه كاغذى يافت كه ((بسم الله )) بر او نوشته، و پاى بر وى همى نهادند . كاغذ را برگرفت و با درهمى كه داشت، غاليه خريد و آن كاغذ را مطيب گردانيد و …
ادامه نوشته »19 – مولا و ليلا
بشر بن حارث كه به ((بشر حافى )) نيز شهرت دارد، از عارفان بنام قرن دوم است . وى اهل مرو بود و گويند در ابتدا روزگار خود را به گناه و خوشگذرانى صرف مىكرد كه ناگهان به زهد و عرفان گراييد . علت شهرت او به ((حافى )) آن است كه هماره با پاى برهنه مىگشت . از او …
ادامه نوشته »18 – آب دادن اسب، در حال نماز
ابوحامد غزالى، از دانشمندان بزرگ اسلامى در قرن پنجم و ششم هجرى است . به سال 450 هجرى در توس زاده شد و پنجاه و پنج سال بعد (505 هجرى ) در همان جا درگذشت . زندگانى شخصى و علمى امام محمد غزالى، پر از حوادث و مسافرتها و نزاعهاى علمى است . وى برادرى داشت كه به عرفان و …
ادامه نوشته »17 – شتر بر بام خانه!
ابراهيم ادهم از نامورترين عرفان اسلامى است كه در قرن دوم هجرى مىزيست؛ درباه او نوشتهاند كه در جوانى، امير بلخ بود و جاه و جلالى داشت . سپس به راه زهد و عرفان گراييد و همه آنچه را كه داشت، رها كرد. علت تغيير حال و دگرگونى ابراهيم ادهم را به درستى، كسى نمىداند .
ادامه نوشته »