عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى ميكند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. پيغمبر اكرم (ص ) خواهرى رضاعى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و روانداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن …
ادامه نوشته »بنده خدا
حقوق مادر
حضرت باقر عليه السلام فرمود مردى خدمت حضرت پيغمبر(ص ) رسيد عرضكرد يا رسول الله پدر و مادرم خيلى كهنسال و افتاده شدند پدرم از دنيا رفت ولى مادرم باندازه اى فرتوت و شكسته شد كه مانند بچه هاى كوچك غذا را نرم كرده و در دهانش ميگذاشتم و او را در پارچه و قماط مانند بچه هاى شيرخوار مى …
ادامه نوشته »پدر و مادرم كافرند
در كافى از زكريا بن ابراهيم نقل شده كه گفت من نصرانى بودم و مسلمان شدم پس از آن بعنوان حج از محل خود بجانب مكه رفتم در آنجا خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيدم عرض كردم من نصرانى بودم و اسلام آورده ام . فرمود چه چيز در اسلام ديدى ؟ گفتم اين آيه موجب هدايت من شد.
ادامه نوشته »حكايتى ديگر
مردى در حضور يكى از علماى زنجان از برادرش شكايت كرد كه او با من در مخارج مادرمان شركت نميكند. ايشان شخصى را كه گوينده همين حكايت است ماءمور اصلاح بين آنها كردند آنشخص گفت من برادرش را ديدم و با او مذاكره كردم كه چرا در نفقه مادر مساعدت ببرادرت نميكنى ؟ گفت بمن مربوط نيست قسمت كرده ايم …
ادامه نوشته »پيرمرد و حجاج
حجاج بن يوسف از طرف عبدالملك مروان ماءموريت يافت بعراق برود، عطاياى خليفه را بين مردم تقسيم كند، و آنانرا بجبهه جنگ بفرستد، وارد كوفه شد.
ادامه نوشته »عطش انتقام
يزيد بن ابى مسلم در حكومت حجاج بن يوسف مقام رفيعى داشت . او منشى مخصوص بود ولى در تمام امور مداخله ميكرد. زمان خلافت سليمان بن عبدالملك مطرود و مبغوض گرديد و از كار بركنار شد. روزى او را در حالى كه به زنجير بسته بودند نزد خليفه آوردند.
ادامه نوشته »زندگى فقيران
ابوبصير گفت بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم كه يكى از شيعيان شما كه مردى پرهيزكار است بنام عمر پيش عيسى بن اعين آمد و تقاضاى كمك كرد با اينكه دست تنگ بود عيسى گفت نزد من زكوة هست ولى بتو نميدهم زيرا ديدم گوشت و خرما خريدى و اين مقدار خرج اسرافست . آنمرد گفت در معامله اى يك درهم …
ادامه نوشته »از امام باقر(ع ) بشنويد
زراره از عبدالملك نقل كرد كه بين حضرت باقر عليه السلام و بعضى از فرزندان امام حسن عليه السلام اختلافى پيدا شد من خدمت حضرت باقر رفتم . خواستم در اين ميان سخنى بگويم تا شايد اصلاح شود.
ادامه نوشته »مرگ سخت
حضرت رسول (ص ) ببالين جوانى رفتند كه در حال احتضار و مشرف بمرگ بود ولى جاندادن بسيار بر او سخت و دشوار مينمود حضرت او را صدا زد جواب داد: فرمودند چه مى بينى ؟ عرضكرد دو نفر سياه را مى بينم كه روبروى من ايستاده اند و از آنها مى ترسم آنجناب پرسيدند: آيا جوان مادر دارد؟ مادرش …
ادامه نوشته »حج مقبول
ابن جوزى در تذكرة الخواص نيز نقل ميكند كه عبدالله بن مبارك مدت پنجاه سال مرتب هر دو سال يك بار براى زيارت بمكه ميرفت . سالى مهياى رفتن بحج گرديد و از خانه خارج شد. در يكى از منازل بين راه بزنى سيده برخورد كه مشغول پاك كردن يك مرغابى مرده است .
ادامه نوشته »