بنده خدا

55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن

55. پرهيز از اظهار نياز در نزد دشمن يكى از تهيدستان پاك نهاد بر اثر اضطرار و ناچارى ، گليمى را از خانه يكى از پاك مردان دزديد. قاضى دستور داد تا دست دزد را به خاطر دزدى قطع كنند. صاحب گليم نزد قاضى آمد و گفت : ((من دزد را بخشيدم ، بنابراين حد دزدى را بر او جارى …

Read More »

54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت

54. شكر به خاطر گناه نكردن ، نه به خاطر مصيبت مرد پارسايى را در كنار دريا ديدم ، گويى پلنگ به او حمله كرده بود، زخمى جانكاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى يافت . مدتها به اين درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عين حال شب و روز شكر …

Read More »

53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود

53. تلاش براى رسيدن به كعبه مقصود شبى در بيابان مكه آن چنان بى خواب شدم كه ديگر نمى توانستم را بروم ، سر بر زمين نهادم تا بخوابم ، به ساربان گفتم دست از من بردار. پاى مسكين پياده چند رود؟ كز تحمل (171) ستوده شد بختى (172) تا شود جسم فربهى لاغر لاغرى مرده باشد از سختى

Read More »

52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده

52. اثر سخن بر دل پندپذير و آماده در مسجد جمعه شهر بعلبك (از شهرهاى شام ) بودم .يك روز چند كلمه به عنوان پند و اندرز براى جماعتى كه در آنجا بودند، مى گفتم ، ولى آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بى بصيرت يافتم كه آن چنان در امور مادى فرو رفته بودند كه در …

Read More »

51. دو حالت عارفان وارسته

  51. دو حالت عارفان وارسته يكى از عرفان و صالحان سرزمين لبنان (كوهى در شام نزديك جبل عامل ) كه در ميان عرب به مقامات عالى و داراى كرامات و كارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، كنار حوض كلاسه رفت تا وضو بگيرد، ناگاه پايش لغزيد و به داخل آب افتاد و با رنج بسيار …

Read More »

50. من آنم كه خود مى دانم

50. من آنم كه خود مى دانم يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.) شخصم (162) به چشم عالميان خوب منظر است وز خبث باطنم …

Read More »

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است به خاطرم هست كه در دوران كودكى ، بسيار عبادت مى كردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم . در زهد و پرهيز جديت داشتم . يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى خواندم ، ولى گروهى در كنار ما خوابيده …

Read More »

48. زاهد دغلباز

48. زاهد دغلباز زاهدنمايى مهمان پادشاه شد، وقتى كه غذا آوردند، كمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى كه مشغول نماز شد، بيش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نيكى شاه به او بيفزايد.

Read More »

47. دورى از سالوسان خوش نما

47. دورى از سالوسان خوش نما چندتن از رهروان همدل و همدم سير و سياحت كه شريك غم و شادى همديگر بودند، براى سفر حركت كردند. من از آنها خواستم كه مرا نيز رفيق شفيق همراه خود كنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نكردند، پرسيدم : ((چرا موافقت نمى كنيد؟! از اخلاق پسنديده بزرگان بعيد است …

Read More »

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل سارقى براى دزدى به خانه يكى از پارسايان رفت ، هر چه جستجو كرد چيزى در آنجا نيافت . دلتنگ و رنجيده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گليمى را كه بر روى آن خوابيده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنيدم كه مردان راه …

Read More »