همیشه رهسپرم سوی جاده ی خورشید منم مسافر پای پیاده ی خورشید چه فرق می کند از پشت ابر هم باشد به طالبش برسد استفاده ی خورشید
ادامه نوشته »اسلام شناسی -شمیم یار
عدالت ذوالفقارش را ندارد
عدالت ذوالفقارش را ندارد زمین تاب بهارش را ندارد می آید تکسواری آنچنان مرد که دنیا انتظارش را ندارد
ادامه نوشته »این جاده ته قرار…وقتی برسد
این جاده ته قرار…وقتی برسد تالحظه ی انتظار…وقتی برسد یکباردگرمعجزه راخواهی دید آن دست به ذوالفقار…وقتی برسد…
ادامه نوشته »کاش یادت اینهمه آغشته نبود به نبودن
کاش یادت اینهمه آغشته نبود به نبودن و عشقت به خمار سکوت کاش وقتی می خواندمت گل می کردی روی سینه ی آوازهایم
ادامه نوشته »زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز
زمین کویر تب آلوده ایست طوفان خیز زمان خزان غم انگیز بی تو در تکرار ! بیا که مژده وصلت زمان به رقص آرد بیاوداغ دل از خاطرزمین بردار !
ادامه نوشته »دلم هوای تو کرده است با تمام وجود
دلم هوای تو کرده است با تمام وجود تودرکدام دیاری توبا کدام بهار؟ تودر کجای زمینی چه دیر شد دیدار نشان کوی تو پرسیم از کدامین یار؟
ادامه نوشته »همیشه در سفری تو ، بهار وبرگ و بری تو
همیشه در سفری تو ، بهار وبرگ و بری تو درخت بی ثمرم من ، خدا کند تو بیایی غریب مانده ام اینجا ، غریب مثل پرستو شکسته بال پر من ، خدا کند تو بیایی
ادامه نوشته »چقدر منتظرم من خدا کند که بیایی
چقدر منتظرم من خدا کند که بیایی نشسته پشت درم من، خدا کند تو بیایی از آن درخت شکسته ، از آن پرنده خسته هنوز خسته ترم من ، خدا کند که بیایی
ادامه نوشته »هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟
هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟ من اگر این همه بیدار نباشم چه کنم؟ گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟
ادامه نوشته »به جاده های کسالت ، به جاده های تهی
به جاده های کسالت ، به جاده های تهی خبر دهید که آن تکسوار در راه است کسی که با نفس آفتابیش دارد سرِ شکستن شبهای تار در راه است
ادامه نوشته »