بایگانی برچسب: كتاب : داستانها و پندها جلد دوم

پيامبر بسلامت باشد

پس از پايان جنگ احد و بازگشت پيغمبر(ص ) بطرف مدينه ، مرد و زن از هر قبيله بر سر راه آمده بودند و بر سلامتى پيغمبر(ص ) خداى را سپاسگزارى ميكردند. ا

ادامه نوشته »

صبر جميل مومن

حضرت موسى عليه السلام عصاى خود را بزمين انداخت ، آنچه سحره براى غلبه بر او تهيه ديده بودند بيكار بلعيد، آنگاه عصا را از زمين برداشت بحالت اوليه خود برگشت . ساحران داستان عصا را به رئيس خود كه مردى نابينا گفتند پرسيد بينيد هيچ اثرى از ريسمانها و چوب دستيهاى ما باقيمانده و پس از بلعيدن بصورت اوليه …

ادامه نوشته »

خشم را مهار كنيد

امام سجاد عليه السلام با جمعى از دوستان گرد هم نشسته بودند. مردى از بستگان آنحضرت آمد در كنار جمعيت ايستاد و با صداى بلند، زبان به ستم و بدگوئى امام گشود و سپس از مجلس خارج شد. زين العابدين عليه السلام حضورا به او حرفى نزد و پس آنكه رفت ، بحضار محضر فرمود:

ادامه نوشته »

امانت

دانشمند معظم جناب مقدس اردبيلى بسيار اتفاق ميافتاد كه از نجف اشرف بكاظمين مشرف ميشد و اين مسافت را هميشه باالاغ يا مركب ديگرى ميپيمود. در يكى از اوقات مردى خدمت ايشان رسيد و در خواست كرد اين نامه را در كاظمين بشخصى برسانند مولى مال سوارى كرايه كرده بود و صاحب آن مال در آنجا نبود تا اجازه بگيرد …

ادامه نوشته »

شير درنده

شيخ ابى حازم ابن عبدالغفار گفت من و ابراهيم ادهم وارد كوفه شديم در زمان منصور دوانيقى جعفر بن محمد عليه السلام پيش از ما وارد شده بود روزيكه حضرت صادق عليه السلام براى بازگشتن بمدينه از كوفه خارج مى شد علماء و ارباب دانش او را مشايعت كردند و در ميان مشايعت كنندگان ابن ثورى و ابراهيم ادهم جلوتر …

ادامه نوشته »

اين علاقه چگونه توبه كرد

حنان ابن سدير گفت يزيد بن خليفه از قبيله بنى حارث ابن كعب بود، گفت در مدينه خدمت حضرت صادق (ع ) رسيديم پس از عرض سلام و نشستن عرض كردم من مردى از طايفه بنى حارث ابن كعبم خداوند مرا بدوستى ما هدايت يافتى با اينكه بخدا سوگند در ميان بنى حارث بن كعب دوستى ما كم است .

ادامه نوشته »

همنشين حضرت موسى عليه السلام

روزى حضرت موسى عليه السلام در ضمن مناجات بپروردگار خود عرض ‍ كرد خدايا مى خواهيم همنشينى كه در بهشت دارم ببينم چگونه شخصى است جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد يا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشين تو خواهد بود. حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده ، ديد جوانى شبيه شبگردان مشغول فروختن گوشت است …

ادامه نوشته »

سپاه اسلام

روزى متوكل خود را بر امام على النقى حضرت هادى عليه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سوارى توبره اسب خود را پر از خاك نمايد. و در محل معينى بريزند، در اثر انباشته شدن پشته و تل بلندى مانند كوه درست شد كه آنرا تل المخالى (پشته توبره اسبها) ناميدند.

ادامه نوشته »

مقدمه

اينك جلد دوم كتاب داستانها و پندها شما رسيده است . اميد است انشاءالله اين كتاب مانند جلد اول مورد پسند و مفيد فايده جامعه قرار گيرد، زيرا جلد اول در مدت يكماه و اندى به اتمام رسيد و به چاپ دوم رسيد. انشاءالله از نظر كيفى نيز فايده و سازندگى لازم را در جامعه داشته است . تنوع داستانها …

ادامه نوشته »