بایگانی برچسب: كتاب : داستانهاى استاد

منابع و مأخذ

1-داستان راستان ، استاد شهيد مرتضى مطهرى ، جلد 1، صدرا صفحه 14 – 13. 2- قرآن مجيد، سوره تحريم ، آيه 4. 3- در روايت ديگرى كه ((صحيح مسلم ))، جلد 4، صفحه 190 نقل مى كند، عمر مى گويد: – ((و اللّه ان كنا فى الجاهلية ما نعد للنساء امرا حتى انزل اللّه تعالى فيهنّ ما انزل و …

ادامه نوشته »

اسيران آزاديبخش

روز يازدهم محرم ، جلادهاى ابن زياد، مى خواهند اهل بيت حسين (ع ) را از كربلا، به سوى كوفه و شام ، حركت دهند. شتران بى جهاز را مى آوردند، تا خاندان حسين و عزيزان پيغمبر خدا را، بر آنان سوار كنند. امام زين العابدين (ع )، در آن روز به شدت مريض بود، مريضى كه حتى به زحمت …

ادامه نوشته »

سقاى كربلا

او، بسيار رشيد و شجاع و بلند قد و خوشرو بود، از اين رو وى را ماه بى هاشم لقب داده بودند. رشادت را از مادرش و شجاعت را از پدرش (ع ) به ارث برده بود، و بنابراين آرزوى على (ع ) در ابوالفضل تحقق يافت . زيرا كه ازدواج اميرالمؤ منين (ع ) با ام البنين ، به …

ادامه نوشته »

رئيس قبيله و پيامبر اكرم (ص )

قضيه ديگر كه باز در ((سيره ابن هشام )) است ، از اين بالاتر است . در زمانى كه هنوز حضرت رسول (ص ) در مكه بودند و قريش مانع بودند كه ايشان تبليغ كنند و وضع سخت و دشوار بود، در ماههاى حرام (93)، مزاحم پيغمبر نمى شدند يا لااقل زياد مزاحم نمى شدند. يعنى مزاحمت بدنى مثل كتك …

ادامه نوشته »

داستان يوم الانذار

((سيره ابن هشام )) كتابى است كه در قرن دوم نوشته شده است . خود ابن هشام ظاهرا در قرن سوم است ولى اصل سيره از ((ابن سحاق )) است كه در اوايل قرن دوم مى زيسته و اين هشام كتاب او را تلخيص و تهذيب كرده است . از كتبى است كه مورد اعتماد اهل تسنن است . در …

ادامه نوشته »

اعلام برائت از مشركين

فتح مكه يك فتح نظامى بود و به موجب آن ، قدرت نظامى و حتى قدرت معنوى اسلام عجيب تثبيت شد. ولى پيغمبر هنوز با كفّار با شرايط صلح زندگى كرد، قرارداد صلح بسته بود و لهذا آنها هم حق داشتند در خانه كعبه طواف كنند و در مكه باشند و نيز حق داشتند كه در حج شركت كنند. يك …

ادامه نوشته »

زيد بن على و مسئله امامت

((زيد بن على بن الحسين )) برادر امام باقر (ع )، مرد صالح و بزرگوارى است . ائمه ما او و قيامتش را تقديس كرده اند. در اين جهت اختلاف است كه آيا زيد خودش واقعا مدعى خلافت براى خودش بود يا اين كه امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و خودش مدعى خلافت نبود، بلكه خلافت …

ادامه نوشته »

اسب بى صاحب

چون نوبت ميدان رفتن ، به شخص ابا عبداللّه (ص ) رسيد، ابتدا چند نفر، از سپاه دشمن ، به جنگ آن حضرت آمدند. ولى آمدن ، همان بود و از بين رفتن همان . از اين رو پسر سعد فرياد كرد: چه مى كنيد؟! اين پسر على است ، روح على در پيكر اوست ، شما با كى داريد …

ادامه نوشته »

پرهيز از رفيق بازى

داستانى از على (ع ) در تاريخ مسطور است كه از اين جهت آموزنده است : آنگاه كه على (ع ) به فرماندهى يك سپاه با سربازانش از يمن برمى گشت و حلّه هاى يمنى همراه داشت كه متعلق به بيت المال بود، نه خودش ‍ يكى از آن حلّه ها را پوشيد و نه به يكى از سپاهيان اجازه …

ادامه نوشته »

على (ع ) و مرد يهودى

مردى يهودى براى اين كه اميرالمؤ منين على (ع ) را به حوادث نامطلوبى كه در صدر اسلام بر سر خلافت در ميان مسلمين رخ داد سركوفت دهد گفت : – ما دفنتم نبيكم حتى اختلقتم فيه . هنوز پيامبرتان را دفن نكرديد كه درباره اش اختلاف كرديد. و چه زيبا پاسخ گفت على . فرمود:

ادامه نوشته »