روز شنبه پانهاد آن دخت رستم در وجود

در سال 1346 شمسى در شهر قم يكى از دوستان كه رستم رستمى نام دارد به حجره من در مدرسه حقانى آمد و گفت خداوند در بعد از ظهر روز شنبه دخترى به من عنايت فرموده كه نامش را زهرا گذاشتم ، شعرى برايم بگو كه همه اين مشخصات در آن باشد و هب عنوان باريخ تولد فرزندم محسوب شود، …

ادامه نوشته »

مبعث خاتم الانبياء

مبعث خاتم الانبياء بيا به طرف چمن كه صبح گلشن رسيد لاله و سنبل شده ز روز روشن پديد نور خداى جهان كرده طلوع از افق دين الهى عيان چو مبعث حق رسيد جمله كروبيان خرم و شادان شده زبعثت حضرتش عرش مزين شده باش تو خندان همى كه روز شادى زسيد زلطف حق بر جهان رسول هادى رسيد(167)  

ادامه نوشته »

عيد سعيد غدير خم

عيد سعيد غدير خم تاج امامت شد عيان بر راءس شاه مؤ منان اندر هواى سوزناك در زير شمس تابناك گرد پيمبر همچو شمع جمله صحابه گشته جمع در نزد آن خم غدير بر مخبر رب قدير آمد ندا از جبرئيل از گفته رب جليل كى هادى امت رسان امر مرا بر مؤ منان بايد نمائى جانشين بعد خودت آن …

ادامه نوشته »

مناجات با خدا

مناجات با خدا نيمه شب درد خود را باخدا آغاز كن سر برآور تو زخواب آنگه ندارا ساز كن گر ترا باشد غم و اندوه و گريان از گناه درد خود را در سحر باآن طبيب راز كن گر بخواهى حاجت دنيا و عقبى را از او يك نوائى نيمه شب با محروم آن راز كن گو خدايا بنده مسكينم …

ادامه نوشته »

مثنوى

مثنوى روزگارى در پى كسب كمال عمر خود كردم تلف با صد ملال روز و شب فكر هواى دل كنم خويش را از حق همى غافل كنم نور قلبم شد مبدل بر سياه در معاصى عمر خود كردم تباه مى كنم هردم بسوى خود خطاب احمدى تاكى تو باشى غرق خواب روح خود را كن مصفا از گناه تا كه …

ادامه نوشته »

مذمت رباخوارى

مذمت رباخوارى لعن احمد در ربا باشد به پنج آكل و موكل كه خود را داده رنج و ان سه ملعون دگر باشد همى شاهدين و كاتب و آن يا اخى (165)  

ادامه نوشته »

در جواب نامه اى كه نوشته بود تو به ياد من نيستى

در جواب نامه اى كه نوشته بود تو به ياد من نيستى گر در سفر و غربت و تنها باشم يا در وطنم بروز شبها باشم از ياد شما دلم نباشد خالى گرچه بنجف در بر طاها باشم اكنون كه نجف در بر مولى باشم در نزد رخ گوهر والا باشم بهتر بود از براى من علم م عمل تا …

ادامه نوشته »

يك رباعى ديگر

يك رباعى ديگر حالا كه جوان هستم و حالى دارم اندر سر خود شور و نوائى دارم بهتر بودم كه فكر عقبى باشم زيرا كه پس از موت جزائى دارم روز و شب خود همى به حسرت دادى از بهر هوى همى تو ثروت دادى كردى تلف عمر خود تو در غفلت و نوم از بهر هوس تو گوهر از …

ادامه نوشته »

رباعى

رباعى افسوس كه آن گلرخ رعنا زبرم رفت وان پيكر سروين قدو زيبا زبرم رفت مانند ستاره اى كه در سما كرد طلوع غائب زنظر بگذشت و تنها زبرم رفت (164)  

ادامه نوشته »

تضمين اشعار مشفق

تضمين اشعار مشفق دورى دوستان كبابم كرد رنج غربت بسى عذابم كرد غصه هجر يار و درد ديار همدم ياءس و اضطرابم كرد با جفائى چرخ شعبده باز متنفر زخورد و خوابم كرد همدم غم شدم به ناله و آه غم و اندوه هم خرابم كرد دل من در هواى ايران است چشم دل باز سوى ايران است اى عراق …

ادامه نوشته »