جابر مى گويد: در خدمت رسول خدا (ص ) به در خانه فاطمه (ع ) آمديم . رسول خدا سلام كرد و اجازه ورود خواست ، فاطمه (ع ) اجازه داد.
پيغمبر اكرم فرمود: با كسى كه همراه من است وارد شوم ؟
زهرا (ع ) گفت : پدر جان ! چيزى بر سر ندارم .
فرمود: با قسمتهاى اضافى روپوش خودت ، سرت را بپوشان .
سپس مجددا استعلام كرد كه آيا داخل شويم ؟
پاسخ شنيدم : بفرمائيد.
وقتى وارد شديم ، چهره زهرا (ع ) آنچنان زرد بود كه مانند شكم ملخ مى نمود.
رسول اكرم (ص ) پرسيد: چرا چنين هستى ؟
جواب داد: از گرسنگى است .(8)
پيغمبر اكرم دعا فرمود كه : خدايا دختر مرا سير گردان .
پس از دعاى پيغمبر اكرم چهره زهرا گلگون شده و گوئى دويدن خون را در زير پوست صورت مى ديدم و زهرا از آن پس گرسنه نماند.