اسلام آوردن مجوسى حضرت ابراهيم عليه السلام يك مجوسى را به ميهمانى دعوت كرد، و به او گفت : به شرط اينكه اسلام آورى ، ميهمانت مى كنم ، مجوسى رفت پس خدا وحى كرد به حضرت ابراهيم عليه السلام ، كه من پنجاه سال است او را بر كفرش رزق و روزى مى دهم چه مى شد كه لقمه …
ادامه نوشته »بنده خدا
بهشت بر سخن چينان حرام است
بهشت بر سخن چينان حرام است (( ((عن ابى جعفر عليه السلام قال : محرمة الجنة على القتاتين المشائين با لنميمة .)) )) حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بهشت بر دروغ پردازان و سخن چينان حرام است . سعدى گويد ميان دو كس جنگ چون آتش است سخن چين بدبخت هيزم كش است . كنند اين و آن …
ادامه نوشته »مذمت سخن چينى
مذمت سخن چينى در كافى است كه امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى عليه و آله (به اصحاب ) فرمود: آيا شما را به بدترينتان آگاه نكنم ؟ عرض كردند: بله يا رسول الله ، فرمود: آنان كه سخن چينى كنند و ميان دوستان جدائى افكنند، و براى مردمان پاك عيب جوئى كنند.
ادامه نوشته »قصه برده سخن چين
قصه برده سخن چين مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيش همسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها …
ادامه نوشته »لطيفه6
لطيفه عالمى مسئله اى سئوال شد، او در جواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجا جاى آن كسى است كه مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند، مكان ندارد.
ادامه نوشته »لطيفه5
لطيفه ابوبكر از واعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالا رفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالا مى رفتم . …
ادامه نوشته »لطيفه3
لطيفه شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، …
ادامه نوشته »لطيفه2
لطيفه عربى نماز خود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
ادامه نوشته »لطيفه1
لطيفه روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس كه درجان فكار و چشم بيدارم توئى هر كه پيدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى . (9)
ادامه نوشته »برخى از مزاحهاى پيامبرص و اميرمؤ منان (ع)
برخى از مزاحهاى پيامبرص و اميرمؤ منان (ع) روايت شده كه حضرت رسول صلى عليه و آله از پشت سر بعضى از اشخاص مى آمد بطورى كه او نفهمد و دستهاى مبارك خود را بر چشمان او مى گذاشت كه او را امتحان كند و بدينوسيله مزاح مى نمود.
ادامه نوشته »