در تاريخ ، داستانى از رسول اكرم (ص ) در زمينه ستر عورت هست رسول اكرم (ص ) مى فرمايد:
((در كودكى چند بار پيش آمدهايى براى من شد و احساس كردم كه يك قوه غيبى و يك ماءمور درونى مراقب من است و مرا از ارتكاب بعضى كارها باز مى دارد، از جمله اينكه :
هنگامى كه بچه بودم و با كودكان بازى مى كردم يك روز يكى از رجال قريش كار ساختمانى داشت و كودكان بر حسب حالت كودكى دوست داشتند سنگ مصالح بنائى را در دامن گرفته بياورند و نزديك بنا قرار دهند.
بچه ها طبق معمول عرب پيراهن هاى بلند به تن داشتند و شلوار نداشتند، وقتى كه دامن خود را بالا مى گرفتند عورت آنها مكشوف مى شد، من رفتم يك سنگ در دامن بگيرم همين كه خواستم دامنم را بلند كنم ، گوئى كسى با دستش زد و دامن مرا انداخت ، يك بار ديگر خواستم دامنم را بالا بگيرم باز همانطور شد و دانستم كه من نبايد اين كار را بكنم .(10)