120. از آسمانها خبر مى داد، ولى از خانه اش بى خبر! ستاره شناسى (كه از آسمانها خبر مى داد و با ديدن اوضاع ستارگان ، از نهانها پرده برمى داشت ) يك روز به خانه اش آمد، ديد مرد بيگانه اى با همسرش خلوت كرده است ، عصبانى شد، و آن مرد را به باد فحش و ناسزا گرفت …
ادامه نوشته »بایگانی برچسب: کتاب : حكايت هاى گلستان سعدى به قلم روان
119. مرا به خير تو اميد نيست ، شر مرسان
119. مرا به خير تو اميد نيست ، شر مرسان شاعرى نزد امير دزدها رفت و او را با اشعار خود ستود، امير دزدها دستور داد، تا لباس او را از تنش بيرون آورند و او را برهنه از ده بيرون كنند، دستور امير اجرا شد، شاعر بيچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه ، از ده خارج شد، در …
ادامه نوشته »118. توجه به همسايه ، هنگام خريدارى خانه
118. توجه به همسايه ، هنگام خريدارى خانه در مورد خريدن خانه اى ترديد داشتم ، يك نفر يهودى به من گفت : ((آخر من در اين محله خانه دارم (و خانه ها را مى شناسم ) وصف اين خانه را آن گونه كه هست از من بپرس ، به نظر من اين خانه را خريدارى كن ، كه هيچ …
ادامه نوشته »117. رازدارى
117. رازدارى يك روز چند نفر از اطرافيان سلطان محمود غزنوى به حسن ميمندى (وزير دانشمند سلطان محمود ) گفتند: 0 ((امروز پادشاه هنگام مشورت در مورد فلان موضوع ، به تو چه گفت ؟)) حسن ميمندى جواب داد: 0 ((آنچه گفته ، از شما نيز پوشيده نيست .)) گفتند: 0 ((شاه آنچه را با تو گويد، روا نداند كه …
ادامه نوشته »116. پرهيز از سخن گفتن در ميان سخن ديگران
116. پرهيز از سخن گفتن در ميان سخن ديگران از يكى از حكيمان فرزانه ، شنيدم مى گفت : ((كسى كه در ميان سخن ديگران ، حرف بزند، و هنوز سخن ديگرى به پايان نرسيده سخن بگويد، قطعا به جهل و نادانى خود اقرار نموده است .)) (داخل خرف ديگران دويدن ، نشانه نادانى است .)) سخن را سر است …
ادامه نوشته »114. پرهيز دانا از ستيز با نادان ابله
114. پرهيز دانا از ستيز با نادان ابله يك روز جالينوس (پزشك نامدار يونانى كه در سال 131 تا 201 ميلادى مى زيست ) ابلهى را ديد كه گريبان دانشمندى را گرفته و به آن دانشمند، پرخاش و جسارت مى كند، گفت : ((اگر اين دانشمند نادان نبود، كار او با نادانان به اينجا نمى كشيد.)) دو عاقل را نباشد …
ادامه نوشته »113. خاموشى در برابر ستيزه جويان لجوج
113. خاموشى در برابر ستيزه جويان لجوج بين يكى از علماى برجسته با يك نفر كافر منكر، مناظره و بحث رخ داد، ولى در وسط بحث ، عالم از مناظره دست كشيد، و از ادامه مناظره خوددارى كرد. از او پرسيدند: ((تو با آن همه علم و فضل ، چرا در برابر بى دينى ، عقب نشينى كردى ؟ )) …
ادامه نوشته »112. ترس از شرمسارى
112. ترس از شرمسارى جوانى خردمند، به فنون مختلف علوم و دانشها، اطلاعات فراوان داشت ، ولى داراى خوى رميده بود (در ميان مردم ، فضايل خود را آشكار نمى كرد )به گونه اى كه در مجالس دانشمندان ، خاموش مى نشست ، پدرش به او گفت : ((اى پسر! تو نيز آنچه را مى دانى بگو. )) جوان در …
ادامه نوشته »111. پرهيز از شماتت دشمن
111. پرهيز از شماتت دشمن بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود، هزار دينار خسارت ديد، به پسرش گفت : ((اين موضوع را پنهان كن ، مبادا به كسى بگويى . )) پسر گفت : اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم ، ولى مى خواهم بدانم فايده اين نهانكارى چيست ؟ پدر گفت : تا مصيبت دو تا نشود، …
ادامه نوشته »110. دو چشم بد انديش ، بركنده باد
باب چهارم : در فوايد خاموشى 110. دو چشم بد انديش ، بركنده باد به يكى از دوستان گفتم : ((خاموشى را از اين رو برگزيده ام كه : در سخن گفتن ، زشت و زيبا بر زبان مى آيد، و چشم بدانديشان فقط بر سخن زشت مى افتد. )) دوستم پاسخ داد: ((آن خوشتر كه دشمن بد انديش يكباره …
ادامه نوشته »