غلط خوانى فردى به دوستش گفت : بالاخره تو قرآن خواندن را ياد گرفتى يا نه ؟ او در جواب گفت : يك سوره را خوب ياد گرفتم ، گفت بخوان او گفت (( اذا خاء بسر الله و القيچ بعد گفت نمى دانم و رايت التاس يا رايت الفاس )) است .
ادامه نوشته »بنده خدا
فراموشى.
فراموشى مؤ لف گويد: به يكى از اساتيدم خواستم به او سلام كنم سلام را فراموش كردم و گفتم (( بسم الله الرحمن الرحيم )) استاد هم ظاهرا نارحت شد.
ادامه نوشته »اشتباه نويسى
اشتباه نويسى يكى از دوستان به رفيقش املاء مى گفت به او گفت بنويس : (( جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا، )) رفيقش نوشت (( جاعل الهغ و ضحغ الباتل عن الباتل كان ضحوغا، )) او هم املاء را صحيح كرد و زير املاء نوشت سهيه عصط.
ادامه نوشته »امان از سادگى
امان از سادگى تازه تحصيلات ششم ابتدائى را تمام كرده بودم و طلبه شده بودم كه يكى از اقوام و خويشان به من گفت آيا تو خوب درست را ياد گرفته اى ؟ گفتم : بله گفت : هر چه بگويم واردى بنويسى ؟ گفتم : بله مى نويسم ، گفت : بنويس گوز من هم نوشتم گوزن گفت : …
ادامه نوشته »اشتباه خوانى
اشتباه خوانى اين حقير تازه كلاس پنجم را خوانده بودم (حدود سال 1338) كه تابلوئى ديدم كه روى آن نوشته بود عكاسى الكتريكى ، و من خواندم عكاسى ال كتر يكى . باز تابلوئى ديدم نوشته : دو لابسازى ، من خواندم دولا بسازى .
ادامه نوشته »لطيفه73
لطيفه فردى اين شعر را خواند و بقيه اش را يادش نيامد ((ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگ است )) به جاى بقيه اش گفت : ((ميان كوشك و نجف باد و ملك كرسنگ است )) كوشك از شهركهاى نجف آباد است و كرسنگ كه اصلش كهريز سنگ است نيز جزء نجف آباد مى باشد و تقريبا دو فرسخى …
ادامه نوشته »فراموشى
فراموشى شخصى در حال خواندن شعر حافظ بود و با صداى بلند مى خواند كه اين مصرع را خواند: دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند، ولى مصرع دوم را فراموش كرده بود و اينگونه خواند سر هفتاد كچل را فر شش ماهه زدند.
ادامه نوشته »فر شش ماهه
فر شش ماهه نقل شده يك نفر قمى فرشى گم كرده بود (با توجه به اينكه قمى ها هست راهه مى گويند) به اين طرف و آن طرف در جستجويش بود تا آنكه گذرش به آرايشگاهى افتاد كه بر تابلوى آن نوشته شده بود ((در اينجا فر ششماهه ) او اين جمله را اينگونه خواند ((در اينجا فرش شما هه …
ادامه نوشته »لطيفه72
لطيفه گويند به شخصى آدرس دادند به نشانى (خيابان پشت خانه ) و نقطه ياء وخ خيابان و نون خانه را نگذارده بودند وى آدرس را اينطور خواند: به نشانى حنابآن پشت خايه .
ادامه نوشته »لطيفه71
لطيفه گويند: كه امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند كه رسيده به اين آيه (( و ما تلك بيمينك يا موسى )) دزدى كه موسى نام داشت و چيزى دزديده بود و دستش بود فورا ار آنجا بيرون رفت و گفت : اين شيخ حتما جادوگر است و با ترس ار آتجا پا …
ادامه نوشته »